به نام مادر معنای واقعیه یاور
به نام مادر معنای واقعیه یاور
کسی که با تمام وجود دارمش باور
مادری که هست باعث و بانیه رشد ما
دعاش اخرین سنگر واسه ی رفع مشکلا
مادری که هست مظهر نجابت
پس دعاشم هست بستر اجابت
مادری که میشه سمبل رشادت
وقتی جون میده اون با انگشت اشارت
مادری که هر روز میشه فرشته تر
منم هر روز به عشقش میشم تشنه تر
یادم نمیره اون شبی که با چشم تر
گوش به زنگ تلفن بود و چشم به در
از این طرف میگفت اروم باش بش پدر
ولی اون داشت میشد کم کم از خود به در
اخه خبری نمیشد از پاره تنش
غرق به زیر استرس و اوار تنش
کز کرده بود یه گوشه و دعا میکرد
تو اون لحظه فقط به خدا اعتنا میکرد
میگفت خدا هر جا که هست نگه دارش باش
وقتی کنار من نیست تو نگهبانش باش
تو همون حال که میترکید از درده سرش
در باز شد و اومد از در پسرش
دوید سمتشو اروم کشید دست به سرش
پسر تو فکر این که بکنه دست به سرش
گفت کجا بودی من که ده بار مردم
و زنده شدم و قرص اعصاب خوردم
پسر گفت زندگیه منه به من کار نگیر
خودتو نسبت به دنیای من طلب کار نگیر
من نیازی ندارم به مراقبتت
لزومی نداره باشم در مجاورتت
واااااااای داری چی میگی تو
این واژه ها چیه کنار هم میچینی تو
یکم دقت کن این مادرته
تو اوج درد باشی تکیه گاه اخرته
اون میکرد به اینده ی روشن فکر
واسه تو نه الاینده ی روشنفکر
اتفاقی واست بیفته از بیتابی میمیره
اگه تو خواب نباشی اونم بیخوابی میگیره
بدون پیدا نمیکنی دیگه مثلش رو
پس با تمام وجودت تو هم حسش کم
و مراقب باش که تو هم نشی اونی
که وقتی نبود بکنی ابراز پشیمونی
تو یادت نمیاد اون زمان بچه بودی
شب تا صبح در حال گریه و زجه بودی
مادر کنار تو تاصبح بیدار بود
در حالی که خودش پر از درد و بیمار بود
درد رو ریخت بیرون و کرد به بیخوابی عادت
تا تو به ارامش برسی و بخوابی راحت
مادر یه مرواریده تو صدف زندگی
و ماهم حالا باید با هدف بندگی
بگیریم زیر پر و بالش و بشیم کمک حالش
نه که بشیم مایه ی سرافکندگیش
کسی که با تمام وجود دارمش باور
مادری که هست باعث و بانیه رشد ما
دعاش اخرین سنگر واسه ی رفع مشکلا
مادری که هست مظهر نجابت
پس دعاشم هست بستر اجابت
مادری که میشه سمبل رشادت
وقتی جون میده اون با انگشت اشارت
مادری که هر روز میشه فرشته تر
منم هر روز به عشقش میشم تشنه تر
یادم نمیره اون شبی که با چشم تر
گوش به زنگ تلفن بود و چشم به در
از این طرف میگفت اروم باش بش پدر
ولی اون داشت میشد کم کم از خود به در
اخه خبری نمیشد از پاره تنش
غرق به زیر استرس و اوار تنش
کز کرده بود یه گوشه و دعا میکرد
تو اون لحظه فقط به خدا اعتنا میکرد
میگفت خدا هر جا که هست نگه دارش باش
وقتی کنار من نیست تو نگهبانش باش
تو همون حال که میترکید از درده سرش
در باز شد و اومد از در پسرش
دوید سمتشو اروم کشید دست به سرش
پسر تو فکر این که بکنه دست به سرش
گفت کجا بودی من که ده بار مردم
و زنده شدم و قرص اعصاب خوردم
پسر گفت زندگیه منه به من کار نگیر
خودتو نسبت به دنیای من طلب کار نگیر
من نیازی ندارم به مراقبتت
لزومی نداره باشم در مجاورتت
واااااااای داری چی میگی تو
این واژه ها چیه کنار هم میچینی تو
یکم دقت کن این مادرته
تو اوج درد باشی تکیه گاه اخرته
اون میکرد به اینده ی روشن فکر
واسه تو نه الاینده ی روشنفکر
اتفاقی واست بیفته از بیتابی میمیره
اگه تو خواب نباشی اونم بیخوابی میگیره
بدون پیدا نمیکنی دیگه مثلش رو
پس با تمام وجودت تو هم حسش کم
و مراقب باش که تو هم نشی اونی
که وقتی نبود بکنی ابراز پشیمونی
تو یادت نمیاد اون زمان بچه بودی
شب تا صبح در حال گریه و زجه بودی
مادر کنار تو تاصبح بیدار بود
در حالی که خودش پر از درد و بیمار بود
درد رو ریخت بیرون و کرد به بیخوابی عادت
تا تو به ارامش برسی و بخوابی راحت
مادر یه مرواریده تو صدف زندگی
و ماهم حالا باید با هدف بندگی
بگیریم زیر پر و بالش و بشیم کمک حالش
نه که بشیم مایه ی سرافکندگیش
۳.۶k
۱۳ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.