عزیزم در نگاهت ستاره ای نهفته است که در انتهای شب وصل می
عزیزم در نگاهت ستاره ای نهفته است که در انتهای شب وصل می کند رویاهایم را به صلابت چشمهایت
زیر بارانی واژه ها
گرگ ومیش نگاهت را به زیبایی ترسیم میکنم
عشقم جرعه ای از نگاه خمارت را مینوشم تا آرام شود صدای زخمی شعرهایم
که شاعرانگی کنم با استعاره چشمانت به تمنای نگاهت
لبهایت را نزدیکتر بیاور تا آنگونه ببوسمت که درختان لخت پاییزاز شوق شکوفه دهند آنقدر که پاییز انگشت بر دهن بماندو خدا پایکوبی کند به عظمت این عشق
عشقم...
صدایم کن وبشکن بغضی را که در حنجره ام لانه کرده کنارم بنشین وآغوشت را مامن امنم کن
باران شو و بباروبشور
کابوس های تنهایی ام را... ثانیه های دلتنگی ام را....
نگرانی زنانه ام را.......
آشفتگی های شبانه ام را.......
تردید نکن عشقم...
دنیا بدون دیوانگی...
جایی برای زیستن نیست.....
زیر بارانی واژه ها
گرگ ومیش نگاهت را به زیبایی ترسیم میکنم
عشقم جرعه ای از نگاه خمارت را مینوشم تا آرام شود صدای زخمی شعرهایم
که شاعرانگی کنم با استعاره چشمانت به تمنای نگاهت
لبهایت را نزدیکتر بیاور تا آنگونه ببوسمت که درختان لخت پاییزاز شوق شکوفه دهند آنقدر که پاییز انگشت بر دهن بماندو خدا پایکوبی کند به عظمت این عشق
عشقم...
صدایم کن وبشکن بغضی را که در حنجره ام لانه کرده کنارم بنشین وآغوشت را مامن امنم کن
باران شو و بباروبشور
کابوس های تنهایی ام را... ثانیه های دلتنگی ام را....
نگرانی زنانه ام را.......
آشفتگی های شبانه ام را.......
تردید نکن عشقم...
دنیا بدون دیوانگی...
جایی برای زیستن نیست.....
۸۶۴
۲۸ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.