مغالطه میدانی چیست؟
مغالطه میدانی چیست؟
یعنی گوینده چیزی گوید و تو چیزی دریافت کنی که اصلا مقصود گوینده از گفتن آن حرف،آنچه تو فهمیدی نبوده است.
در یک کلام یعنی خطای ذهن...
اما بروم سر اصل مطلب که این ها همه مقدمه چینی بیش نیست!
اصل مطلب اینکه این روز ها دلم کمی گیج میزند؛آخر میدانی؟!او هم دچار مغالطه شده است...!
از خود میپرسی مگر دل هم مغالطه دارد؟!مغالطه خطای ذهن است نه دل!!!
آری جانم!
دارد...
ما اسمش را میگذاریم مغالطه ی دل!!!
میدانی چرا؟
تو فکر کن دو تیله ی چشمانشان را به تو بدوزند و با لبخندی که کل صورتشان را فرا گرفته است بگویند
_"فردا صبح عازمم.ساعت شش..."
مستقیم به توی جا مانده از قافله ی عشق...
تویی که تلنگری کافیست تا بارانی شوی از درد جا ماندن...
و آن هنگام که یک چشمت بند ساعت میشود و آن یکی بند دیگران تا بیایند و بگویند
_"مژده گانی بده..!کارات جور شد...تو هم،همین امروز فردا عازمی!!!"
تیک تاک ساعت را پشت هم می شماری و اشک است که گونه هایت را نوازش میکند.
هرچه میگذرد دلت تنگ تر میشود و نا امیدتر.
تا اینکه...
فرا میرسد آن ساعت موعود...
و تویی که هنوز چشمت به ساعت دخیل بسته است اما با یک تفاوت...
با این تفاوت که تپش سینه ات یکی در میان شده است...
آخر نمیداند دلت گیر حسین است که اینگونه بی تابی یا از پسر فاطمه دلگیری؟
از جا ماندن های هر ساله...
همین مغالطه دل است.
مغالطه بین دلی که گیر حسین است یا دلگیری از حسین...
اما به نظر من اولی با عقل آدمیزاد بیشتر سازگار است.
آخر مگر میشود از حسین دلگیر باشی؟؟؟
حسینی که خدای محبت است...
و اما کلام آخر...
حسین جان...
همان طور که گفتم دلم به ساعت خانه مان دخیل بسته تا برسد دعوت نامه ات...
دعوت نامه برای ملحق شدن به قافله ی عشق که قافله سالارش خودت هستی...
پس نگذار همان ساعت موعود فرا برسد و من هم جز خیل عظیم جا ماندگان باشم...
نگذار تا دلم برای بار چندین و چندم دچار مغالطه شود...
جا تنگ بوده است یا اینکه ما اضافه ایم؟
باشد حسین جان کربلا مال خوب ها...
#فاطمه_فولادوند
یعنی گوینده چیزی گوید و تو چیزی دریافت کنی که اصلا مقصود گوینده از گفتن آن حرف،آنچه تو فهمیدی نبوده است.
در یک کلام یعنی خطای ذهن...
اما بروم سر اصل مطلب که این ها همه مقدمه چینی بیش نیست!
اصل مطلب اینکه این روز ها دلم کمی گیج میزند؛آخر میدانی؟!او هم دچار مغالطه شده است...!
از خود میپرسی مگر دل هم مغالطه دارد؟!مغالطه خطای ذهن است نه دل!!!
آری جانم!
دارد...
ما اسمش را میگذاریم مغالطه ی دل!!!
میدانی چرا؟
تو فکر کن دو تیله ی چشمانشان را به تو بدوزند و با لبخندی که کل صورتشان را فرا گرفته است بگویند
_"فردا صبح عازمم.ساعت شش..."
مستقیم به توی جا مانده از قافله ی عشق...
تویی که تلنگری کافیست تا بارانی شوی از درد جا ماندن...
و آن هنگام که یک چشمت بند ساعت میشود و آن یکی بند دیگران تا بیایند و بگویند
_"مژده گانی بده..!کارات جور شد...تو هم،همین امروز فردا عازمی!!!"
تیک تاک ساعت را پشت هم می شماری و اشک است که گونه هایت را نوازش میکند.
هرچه میگذرد دلت تنگ تر میشود و نا امیدتر.
تا اینکه...
فرا میرسد آن ساعت موعود...
و تویی که هنوز چشمت به ساعت دخیل بسته است اما با یک تفاوت...
با این تفاوت که تپش سینه ات یکی در میان شده است...
آخر نمیداند دلت گیر حسین است که اینگونه بی تابی یا از پسر فاطمه دلگیری؟
از جا ماندن های هر ساله...
همین مغالطه دل است.
مغالطه بین دلی که گیر حسین است یا دلگیری از حسین...
اما به نظر من اولی با عقل آدمیزاد بیشتر سازگار است.
آخر مگر میشود از حسین دلگیر باشی؟؟؟
حسینی که خدای محبت است...
و اما کلام آخر...
حسین جان...
همان طور که گفتم دلم به ساعت خانه مان دخیل بسته تا برسد دعوت نامه ات...
دعوت نامه برای ملحق شدن به قافله ی عشق که قافله سالارش خودت هستی...
پس نگذار همان ساعت موعود فرا برسد و من هم جز خیل عظیم جا ماندگان باشم...
نگذار تا دلم برای بار چندین و چندم دچار مغالطه شود...
جا تنگ بوده است یا اینکه ما اضافه ایم؟
باشد حسین جان کربلا مال خوب ها...
#فاطمه_فولادوند
۳.۹k
۱۸ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.