دست نویس
#دست_نویس
امروز یاد گذشته بودم.... به قول امروزی ها امروز فاز گذشته داشتم....
یک فنجان قهوه،باران،گذشته و دلیل خوب برای گریه داشتم...
یاد آن روز افتادم که گفتی میروم...
بی اختیار اشک هایم جاری میشدند
من مغرور اولین باری بود که حتی اختیار اشک های چشمانم هم نداشتم...
همان روزی که نصفه های شب ناگهان از خواب پریدم و نفس تنگی گرفتم...
همان روزی که بهانه گریه داشتم...
همان روزی که برای اولین بار رگ هایم تیرکشید....
چشمانم بارید...
قلبم تند میتپید...
سر درد داشتم...
همان روزی که رفتی را میگویم لعنتی جان!
من با تو اشک را تجربه کردم...
من با تو غم واقعی را فهمیدم...
دل شکستن را از تو آموختم....
همه ی اینهارا همان روزی که رفتی آموختمـ....
اکنون قوی شده امـ....
موهایم را پسرانه و لباس مردانه میپوشم و سالیان سال مثل یک مرد زندگی میکنم....
آری من جدید دیگر به تو نیاز ندارد...
اگهـ خوشت اومد لایک کن😜
امروز یاد گذشته بودم.... به قول امروزی ها امروز فاز گذشته داشتم....
یک فنجان قهوه،باران،گذشته و دلیل خوب برای گریه داشتم...
یاد آن روز افتادم که گفتی میروم...
بی اختیار اشک هایم جاری میشدند
من مغرور اولین باری بود که حتی اختیار اشک های چشمانم هم نداشتم...
همان روزی که نصفه های شب ناگهان از خواب پریدم و نفس تنگی گرفتم...
همان روزی که بهانه گریه داشتم...
همان روزی که برای اولین بار رگ هایم تیرکشید....
چشمانم بارید...
قلبم تند میتپید...
سر درد داشتم...
همان روزی که رفتی را میگویم لعنتی جان!
من با تو اشک را تجربه کردم...
من با تو غم واقعی را فهمیدم...
دل شکستن را از تو آموختم....
همه ی اینهارا همان روزی که رفتی آموختمـ....
اکنون قوی شده امـ....
موهایم را پسرانه و لباس مردانه میپوشم و سالیان سال مثل یک مرد زندگی میکنم....
آری من جدید دیگر به تو نیاز ندارد...
اگهـ خوشت اومد لایک کن😜
۱.۹k
۱۰ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.