طبیعت تابلوی بهار را
طبیعت تابلوی بهار را
سر درِ تقویم ها آویخته است ؛
فصل،فصلِ بازگشت است؛
تو هم با بهار و بنفشه ها برگرد...!
آشیانه ات بر تنِ زخمیِ این درخت
سبز مانده هنوز...وَ سماجتِ بادها
هرگـــز نتوانســـت
زمین بیندازد برگی از یادِ تو را !
وَ تو چه می دانی
درختی که سرما از سرش گذشته باشـد
چگونه می تواند
یک تنه تمام شهر را برایت سبز کند...
سال که نو شود...
عشق ورزیدن به چشم هایت را دوباره آغاز میکنم
دوست داشتنت را از سر میگیرم
خانه تکانی دل میکم و دوباره در دل جایت میدهم هرچند،عید این نیست
عید آن است که تو بخندی
عید آن اخم های گاه و بی گاهت است...
عید آن لحظه ایست که که نامت را عاشقانه صدا بزنم و با جانم گفتنت شکوفه دهم،!...
عید تویی که هر سال آرامش را تحویلم میدهی
عشق تویی که هر عید نو میشوی در من...
سر درِ تقویم ها آویخته است ؛
فصل،فصلِ بازگشت است؛
تو هم با بهار و بنفشه ها برگرد...!
آشیانه ات بر تنِ زخمیِ این درخت
سبز مانده هنوز...وَ سماجتِ بادها
هرگـــز نتوانســـت
زمین بیندازد برگی از یادِ تو را !
وَ تو چه می دانی
درختی که سرما از سرش گذشته باشـد
چگونه می تواند
یک تنه تمام شهر را برایت سبز کند...
سال که نو شود...
عشق ورزیدن به چشم هایت را دوباره آغاز میکنم
دوست داشتنت را از سر میگیرم
خانه تکانی دل میکم و دوباره در دل جایت میدهم هرچند،عید این نیست
عید آن است که تو بخندی
عید آن اخم های گاه و بی گاهت است...
عید آن لحظه ایست که که نامت را عاشقانه صدا بزنم و با جانم گفتنت شکوفه دهم،!...
عید تویی که هر سال آرامش را تحویلم میدهی
عشق تویی که هر عید نو میشوی در من...
۲.۸k
۰۲ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.