Part214
#Part214
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ سام؟
نفس عمیقی کشید
+ هووم
دیگه مطمئن شدم یه چیزیش هست
_ سام بیا درد و دل کنیم
خنده ی آرومی کرد
+ خوب بگو میشنوم درد دلت رو
_ نه قرار نیست من بگم، تو باید بگی
منو از خودت دور کرد و با همون لبخند مهربون همیشگیش گفت
+ در مورد چی بگم؟
تو چشماش خیره شدم
_ همون چیزی که تورو به فکر میندازه ، چیزی که یاداوریش باعث حرص و عصبانیتت میشه
باز هم سکوت کرد
متنفر بودم از این بی اعتمادیش از اینکه میترسید از اینکه من حرفش رو درک نکنم از اینکه نتونم هضمش کنم یا نمیدونم لوش بدم
ولی من میخوام بدونم
_ سام قول میدم هیچ وقت حرفات رو کسی نشنوه قول میدم راز تو راز من بشه
بازم سکوت کرد دیگه حرصم در اومده بود با حرص برگشتم سمتش تا دوتا بارش کنم که یهو صداش رو شنیدم
+ وقتی در به در داشتم دنبال راهی میگشتم که خودم رو بکشم بالا با یکی برخورد کردم که زندگیم رو عوض کرد
نفس عمیقی کشید و بازم سکوت کرد
_ خوب؟
از افکارش خارج شد و ادامه داد
+ وارد گروهی شدم که دنبال کار نقشه ای داشتند، اونا میخواستند...
نگاهی بهم انداخت
+ شیرین نمیدونم حرفایی که دارم بهت میگم چقدر درسته ولی میخوام بهت اعتماد کنم، بهم بگو میخوام از دهنت بشنوم میخوام بدونم که میتونم بهت اعتماد کنم؟
به چشمای مرددش زل زدم کی میتونست بفهمه درگیرش شدم؟ حتی اگه بفهمم قتل هم کرده پشتش رو ول نمیکنم
_ سام میخوام بدونم، مثل تو که حتی تاریخ عادت ماهانم رو میدونی من هم میخوام از ریز به ریز زندگیت با خبر باشم، نمیخوام دو روز دیگه یکی با حرفهاش در مورد تو من رو اذیت کنه، میخوام اگه کوچکترین اتفاقی افتاد من بتونم پیشت باشم نمیخوام زندگیت سورپرایزم کنه
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ سام؟
نفس عمیقی کشید
+ هووم
دیگه مطمئن شدم یه چیزیش هست
_ سام بیا درد و دل کنیم
خنده ی آرومی کرد
+ خوب بگو میشنوم درد دلت رو
_ نه قرار نیست من بگم، تو باید بگی
منو از خودت دور کرد و با همون لبخند مهربون همیشگیش گفت
+ در مورد چی بگم؟
تو چشماش خیره شدم
_ همون چیزی که تورو به فکر میندازه ، چیزی که یاداوریش باعث حرص و عصبانیتت میشه
باز هم سکوت کرد
متنفر بودم از این بی اعتمادیش از اینکه میترسید از اینکه من حرفش رو درک نکنم از اینکه نتونم هضمش کنم یا نمیدونم لوش بدم
ولی من میخوام بدونم
_ سام قول میدم هیچ وقت حرفات رو کسی نشنوه قول میدم راز تو راز من بشه
بازم سکوت کرد دیگه حرصم در اومده بود با حرص برگشتم سمتش تا دوتا بارش کنم که یهو صداش رو شنیدم
+ وقتی در به در داشتم دنبال راهی میگشتم که خودم رو بکشم بالا با یکی برخورد کردم که زندگیم رو عوض کرد
نفس عمیقی کشید و بازم سکوت کرد
_ خوب؟
از افکارش خارج شد و ادامه داد
+ وارد گروهی شدم که دنبال کار نقشه ای داشتند، اونا میخواستند...
نگاهی بهم انداخت
+ شیرین نمیدونم حرفایی که دارم بهت میگم چقدر درسته ولی میخوام بهت اعتماد کنم، بهم بگو میخوام از دهنت بشنوم میخوام بدونم که میتونم بهت اعتماد کنم؟
به چشمای مرددش زل زدم کی میتونست بفهمه درگیرش شدم؟ حتی اگه بفهمم قتل هم کرده پشتش رو ول نمیکنم
_ سام میخوام بدونم، مثل تو که حتی تاریخ عادت ماهانم رو میدونی من هم میخوام از ریز به ریز زندگیت با خبر باشم، نمیخوام دو روز دیگه یکی با حرفهاش در مورد تو من رو اذیت کنه، میخوام اگه کوچکترین اتفاقی افتاد من بتونم پیشت باشم نمیخوام زندگیت سورپرایزم کنه
۱۳.۷k
۰۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.