همه چی همون اولین بارشه که درد داره؛
همه چی همون اولین بارشه که درد داره؛
اولین باری که بخاطر کارِ اشتباهت تنبیه میشی،
اولین واحدی که رد میشی،
اولین باری که کسی از کنارت میره،
اولین باری که تو خیابون گم میشی و هرچی چشم میچرخونی هیچ نگاهِ آشنایی نمیبینی،
اولین بار که تو قلبت حس میکنیش؛دوست داشتنو...
بعد اولین بارا دیگه ترسی وجود نداره؛
دیگه تنبیه جواب نمیده،
دیگه نمره کم حالتو نمیگیره،
دیگه رفتنا مجبورت نمیکنه به شکستن،
دیگه گم شدنا لرز تو جونت نمیندازه،
دیگه نمیترسی از تهِ تلخ یا شیرینه دوست داشتنت...
بعد اولین بارا دیگه ترسی وجود نداره؛
تو نمیتونی منیو بترسونی
که با رفتنت تنبیهم کردی،
که با رفتنت باعث شدی کل واحدای زندگیمو بیوفتم،
تو نمیتونی منیو بترسونی که وایستادم رفتنتو نگاه کردم و نمردم
که نبودنتو طاقت آوردم و نمردم،
که وسطِ یه شهرِ شلوغ یه دفعه دستاتو گم کردم و دیگه پیداشون نکردم،
تو نمیتونی منیو که تهِ اولین و عمیق ترین دوست داشتنم عینِ زهر تلخ بودرو بترسونی.
تو نمیتونی منو برایِ دومین بار از رفتنا ونبودنا بترسونی
چون
از دست دادن تا وقتی ترسناکه
که آشنا ترین صحنه تو زندگیت رفتنِ آدما نبوده باشه...
اولین باری که بخاطر کارِ اشتباهت تنبیه میشی،
اولین واحدی که رد میشی،
اولین باری که کسی از کنارت میره،
اولین باری که تو خیابون گم میشی و هرچی چشم میچرخونی هیچ نگاهِ آشنایی نمیبینی،
اولین بار که تو قلبت حس میکنیش؛دوست داشتنو...
بعد اولین بارا دیگه ترسی وجود نداره؛
دیگه تنبیه جواب نمیده،
دیگه نمره کم حالتو نمیگیره،
دیگه رفتنا مجبورت نمیکنه به شکستن،
دیگه گم شدنا لرز تو جونت نمیندازه،
دیگه نمیترسی از تهِ تلخ یا شیرینه دوست داشتنت...
بعد اولین بارا دیگه ترسی وجود نداره؛
تو نمیتونی منیو بترسونی
که با رفتنت تنبیهم کردی،
که با رفتنت باعث شدی کل واحدای زندگیمو بیوفتم،
تو نمیتونی منیو بترسونی که وایستادم رفتنتو نگاه کردم و نمردم
که نبودنتو طاقت آوردم و نمردم،
که وسطِ یه شهرِ شلوغ یه دفعه دستاتو گم کردم و دیگه پیداشون نکردم،
تو نمیتونی منیو که تهِ اولین و عمیق ترین دوست داشتنم عینِ زهر تلخ بودرو بترسونی.
تو نمیتونی منو برایِ دومین بار از رفتنا ونبودنا بترسونی
چون
از دست دادن تا وقتی ترسناکه
که آشنا ترین صحنه تو زندگیت رفتنِ آدما نبوده باشه...
۲.۹k
۲۵ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.