داستانک:اسـتـاد ادبـیـات بـا نـگـاهـی مـطـمـئـن بـه دانـش
داستانک:اسـتـاد ادبـیـات بـا نـگـاهـی مـطـمـئـن بـه دانـشـجـویـانـش گـفـت: عـشـق چـیـسـت؟
.
کـلـاس در هـمـهـمـه ای فـرو رفـت و هـرکـس از گـوشـه ای چـیـزی مـی گـفـت
.
سـپـس از آنـهـا خـواسـت نـظـرات خـود را بـر روی کـاغـذ بـنـویـسـنـد و بـه او تـحـویـل دهـنـد
.
دخـتـر جـوانـی بـر روی آخـریـن صـنـدلـی کـلـاس بـی آنـکـه چـیـزی
بـنـویـسـد اسـتـاد خـود را مـی نـگـریـسـت اسـتـاد پـوزخـنـدی زد و بـا
طـعـنـه گـفـت:
.
حـضـور در کـلـاس بـرای نـمـره آوردن از ایـن درس کـافـی نـیـسـت.اگـر
تـنـبـلـی را کـنـار بـگـذاریـد و کـمـی تـلـاش کـنـیـد مـجـبـور نـمـی
شـویـد بـرای چـنـدمـیـن بـار ایـن درس را بـگـیـریـد!!!
.
تـعـدادی از دانـشـجـویـان نـگـاه اسـتـاد را دنـبـال کـردنـد تـا مـخـاطـب ایـن جـملـات را بـیـابـنـد و بـرخـی خـنـده ای کـردنـد
.
دخـتـر شـرمـنـده و خـجـالـت زده نـگـاهـش را از اسـتاد بـرگـرفـت و
مـشـغـول نـوشـتـن شـد و بـعـد از مـدتی کاغذ خود را روی میز گذاشت و از
کلاس بیرون رفت پـس از آنـکـه هـمـه ی کـاغـذ ها جـمـع شـد اسـتاد بـا
صـدایی بـلـنـد شـروع بـه خـوانـدن آنـها کـرد و هـر جـمـلـه ای کـه از
نظـرش جـای بـحث داشـت را روی تـابـلـو بـا خطـی درشـت می نـوشـت نـاگـهـان
نـگـاهـش بـر روی بـرگـه ای ثـابـت مـانـد.حـالـت چـهـره اش دگـرگـون شـد و
چـنـد لـحـظـه ای سکوت کرد و بعد با قدم هایی آرام و سنگین به کـنـار
تـابـلـو رفـت و خـطـی بـر هـمـه ی جـمـلـه هـا کـشـیـد و نـوشـت "عـشـق
وسـیـع تـر از قـضـاوت مـاسـت"
.
و بـعـد خیـره شـد بـه صـنـدلـی خـالـی آخـر کـلاس هـیـچ کـدام از دانـشـجـویـان مـتـوجـه عـلـت ایـن رفـتـار نـشـدنـد
.
امـا بـر روی کـاغـذی کـه دسـت اسـتـاد بـود ایـن چـنـین نـوشـتـه شـده بـود
.
"عـشـق بـرگـه ی امـتحـان سـفـیـدی اسـت کـه هـر تـرم خـطـی از غـرور بـر رویـش کـشـیـدی و نـخـوانـدی اش!
.
عـشـق امـروز ،روی صـنـدلـی آخـر کـلـاسـت مـرد!"
.
کـلـاس در هـمـهـمـه ای فـرو رفـت و هـرکـس از گـوشـه ای چـیـزی مـی گـفـت
.
سـپـس از آنـهـا خـواسـت نـظـرات خـود را بـر روی کـاغـذ بـنـویـسـنـد و بـه او تـحـویـل دهـنـد
.
دخـتـر جـوانـی بـر روی آخـریـن صـنـدلـی کـلـاس بـی آنـکـه چـیـزی
بـنـویـسـد اسـتـاد خـود را مـی نـگـریـسـت اسـتـاد پـوزخـنـدی زد و بـا
طـعـنـه گـفـت:
.
حـضـور در کـلـاس بـرای نـمـره آوردن از ایـن درس کـافـی نـیـسـت.اگـر
تـنـبـلـی را کـنـار بـگـذاریـد و کـمـی تـلـاش کـنـیـد مـجـبـور نـمـی
شـویـد بـرای چـنـدمـیـن بـار ایـن درس را بـگـیـریـد!!!
.
تـعـدادی از دانـشـجـویـان نـگـاه اسـتـاد را دنـبـال کـردنـد تـا مـخـاطـب ایـن جـملـات را بـیـابـنـد و بـرخـی خـنـده ای کـردنـد
.
دخـتـر شـرمـنـده و خـجـالـت زده نـگـاهـش را از اسـتاد بـرگـرفـت و
مـشـغـول نـوشـتـن شـد و بـعـد از مـدتی کاغذ خود را روی میز گذاشت و از
کلاس بیرون رفت پـس از آنـکـه هـمـه ی کـاغـذ ها جـمـع شـد اسـتاد بـا
صـدایی بـلـنـد شـروع بـه خـوانـدن آنـها کـرد و هـر جـمـلـه ای کـه از
نظـرش جـای بـحث داشـت را روی تـابـلـو بـا خطـی درشـت می نـوشـت نـاگـهـان
نـگـاهـش بـر روی بـرگـه ای ثـابـت مـانـد.حـالـت چـهـره اش دگـرگـون شـد و
چـنـد لـحـظـه ای سکوت کرد و بعد با قدم هایی آرام و سنگین به کـنـار
تـابـلـو رفـت و خـطـی بـر هـمـه ی جـمـلـه هـا کـشـیـد و نـوشـت "عـشـق
وسـیـع تـر از قـضـاوت مـاسـت"
.
و بـعـد خیـره شـد بـه صـنـدلـی خـالـی آخـر کـلاس هـیـچ کـدام از دانـشـجـویـان مـتـوجـه عـلـت ایـن رفـتـار نـشـدنـد
.
امـا بـر روی کـاغـذی کـه دسـت اسـتـاد بـود ایـن چـنـین نـوشـتـه شـده بـود
.
"عـشـق بـرگـه ی امـتحـان سـفـیـدی اسـت کـه هـر تـرم خـطـی از غـرور بـر رویـش کـشـیـدی و نـخـوانـدی اش!
.
عـشـق امـروز ،روی صـنـدلـی آخـر کـلـاسـت مـرد!"
۹.۱k
۲۳ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.