عصیان شهوتش که بالا می گرفت
عصیان شهوتش که بالا می گرفت
عاشق پیشه میشد
دوستم میداشت ، میگفت کنارت میمانم
من هم عاشق
هربار میبخشیدمش ، دل میدادم دوباره به حرف هایش
میگفتم این دفعه همه چیز فرق میکند
ولی هربار دقیقا بعد از اینکه میفهمید بخشیدمش
روی مغزش کاندومی کشیده می شد از بی شرمی
برای همین مغزش جای خود را به آلتش می داد
برای همین فقط به فکر پاره کردن بود
پاره کردن کسی که به ظاهر دوستش داشت
کاش بی دلیل انگ فاحشگی به من نمی زدید
بهایی که من دادم سنگین بود
چیزی که شما حتی با فکرش کمر خالی می کنید
مابقی اش دیگر بماند ...
عاشق پیشه میشد
دوستم میداشت ، میگفت کنارت میمانم
من هم عاشق
هربار میبخشیدمش ، دل میدادم دوباره به حرف هایش
میگفتم این دفعه همه چیز فرق میکند
ولی هربار دقیقا بعد از اینکه میفهمید بخشیدمش
روی مغزش کاندومی کشیده می شد از بی شرمی
برای همین مغزش جای خود را به آلتش می داد
برای همین فقط به فکر پاره کردن بود
پاره کردن کسی که به ظاهر دوستش داشت
کاش بی دلیل انگ فاحشگی به من نمی زدید
بهایی که من دادم سنگین بود
چیزی که شما حتی با فکرش کمر خالی می کنید
مابقی اش دیگر بماند ...
۴۳۸
۰۹ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.