اشعار استاد سازگار در مدح و مصیبت امام جعفر صادق علیه الس
اشعار استاد سازگار در مدح و مصیبت امام جعفر صادق علیه السلام
در شهر مدینه غوغاست خون بر دل آل طاهاست
در مرگ امام صادق از گریه قیامت برپاست
شمع ولایت گشته خاموش
موسی ابن جعفر شد سیه پوش
یا فاطمه سرت سلامت
قلبش شده پاره پاره خیزد ز دلش شراره
گرید ز غمش مفضّل بر سینه زند زُراره
یاران به دنبال جنازه
داغ همه گردیده تازه
یا فاطمه سرت سلامت
افتاده خزان بر باغش بنشسته به دلها داغش
جاری شده اشک زهرا بر تربت بی چراغش
اندوه و اشک و آه و صبرش
بالله بود پیدا ز قبرش
یا فاطمه سرت سلامت
کی دیده که صاحبخانه دنبال عدو شبانه
با پا و سر برهنه بیرون رود از کاشانه
از خانه با پای پیاده
بر قصر قاتل رو نهاده
یا فاطمه سرت سلامت
یا فاطمه سرت سلامت
******************************************
چه ظلمها که به اولاد مصطفی کردند
خدا گواست به آل علی جفا کردند
گلوی تشنه بریدند از حسینش سر
سر مقدس او را به نیزهها کردند
امام چارم ما را به شام آوردند
میان خلق ورا خارجی صدا کردند
امام پنجم ما را به زهر کین کشتند
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند
به بیت حضرت صادق هجوم آوردند
قیامتی دگر از این ستم به پا کردند
سر برهنه دل شب ز خانهاش بردند
چه ظلمها که به آن نجل مصطفا کردند
در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم
گریستند و برای پدر دعا کردند
همه سواره و او را پیاده میبردند
نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند
سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند!
امام صادق ما را به زهر کین کشتند
مدینه را زغمش دشت کربلا کردند
هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی
که خط خویش ز آل علی، جدا کردند
برای غصب خلافت زدند زهرا را
چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند
به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند
حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند
بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم»
که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند
******************************************
ای صداقت سجده آورده به خاک پای تو
صدق در گفتار و در کردار و در سیمای تو
فضل و دانش ذرهای در پیش خورشید کمال
عقل و ایمان سایهای از قامت رعنای تو
هر چه گیرد اوج فضل و دانش و علم و کمال
کرسی تدریس باشد تا قیامت جای تو
کوه طاعت بی ولایت کمتر است از پّرِ کاه
نامۀ اعمال مردود است، بی امضای تو
فضل و توحید و کمال و منطق و علم و اصول
زندهتر هر روز از گفتار روحافزای تو
هست چون ذات خداوند تعالی بیمثل
در کمال بندگی شخصیت والای تو
کعبۀ جان هستی و پیراهن انوار حق
چون لباس کعبه زیبد بر قد و بالای تو
بو بصیر و جابر و حمران و هارون و هشام
قطرههای کوچکی هستند در دریای تو
با وجود آن که چون خورشید میتابی به دل
همچنان مجهول مانده قدر ناپیدای تو
آید از هارون مکّیِ تو اعجاز خلیل
ای خلیل الله از آغاز، رهپی
۱۱۰
در شهر مدینه غوغاست خون بر دل آل طاهاست
در مرگ امام صادق از گریه قیامت برپاست
شمع ولایت گشته خاموش
موسی ابن جعفر شد سیه پوش
یا فاطمه سرت سلامت
قلبش شده پاره پاره خیزد ز دلش شراره
گرید ز غمش مفضّل بر سینه زند زُراره
یاران به دنبال جنازه
داغ همه گردیده تازه
یا فاطمه سرت سلامت
افتاده خزان بر باغش بنشسته به دلها داغش
جاری شده اشک زهرا بر تربت بی چراغش
اندوه و اشک و آه و صبرش
بالله بود پیدا ز قبرش
یا فاطمه سرت سلامت
کی دیده که صاحبخانه دنبال عدو شبانه
با پا و سر برهنه بیرون رود از کاشانه
از خانه با پای پیاده
بر قصر قاتل رو نهاده
یا فاطمه سرت سلامت
یا فاطمه سرت سلامت
******************************************
چه ظلمها که به اولاد مصطفی کردند
خدا گواست به آل علی جفا کردند
گلوی تشنه بریدند از حسینش سر
سر مقدس او را به نیزهها کردند
امام چارم ما را به شام آوردند
میان خلق ورا خارجی صدا کردند
امام پنجم ما را به زهر کین کشتند
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند
به بیت حضرت صادق هجوم آوردند
قیامتی دگر از این ستم به پا کردند
سر برهنه دل شب ز خانهاش بردند
چه ظلمها که به آن نجل مصطفا کردند
در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم
گریستند و برای پدر دعا کردند
همه سواره و او را پیاده میبردند
نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند
سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند!
امام صادق ما را به زهر کین کشتند
مدینه را زغمش دشت کربلا کردند
هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی
که خط خویش ز آل علی، جدا کردند
برای غصب خلافت زدند زهرا را
چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند
به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند
حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند
بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم»
که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند
******************************************
ای صداقت سجده آورده به خاک پای تو
صدق در گفتار و در کردار و در سیمای تو
فضل و دانش ذرهای در پیش خورشید کمال
عقل و ایمان سایهای از قامت رعنای تو
هر چه گیرد اوج فضل و دانش و علم و کمال
کرسی تدریس باشد تا قیامت جای تو
کوه طاعت بی ولایت کمتر است از پّرِ کاه
نامۀ اعمال مردود است، بی امضای تو
فضل و توحید و کمال و منطق و علم و اصول
زندهتر هر روز از گفتار روحافزای تو
هست چون ذات خداوند تعالی بیمثل
در کمال بندگی شخصیت والای تو
کعبۀ جان هستی و پیراهن انوار حق
چون لباس کعبه زیبد بر قد و بالای تو
بو بصیر و جابر و حمران و هارون و هشام
قطرههای کوچکی هستند در دریای تو
با وجود آن که چون خورشید میتابی به دل
همچنان مجهول مانده قدر ناپیدای تو
آید از هارون مکّیِ تو اعجاز خلیل
ای خلیل الله از آغاز، رهپی
۱۱۰
۲.۳k
۰۲ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.