روز آخری که از همدیگر جدا شدیم
روز آخری که از همدیگر جدا شدیم
تاکنون نُه روز میشود.
قرار گذاشت فردای آن روز
بروم او را بیاورم اینجا در اتاقم
خانهی او نزدیک قبرستان مُنپارناس بود
همان روز رفتم او را با خودم بیاورم.
آنجا کنج کوچه از واگن زیرزمینی پیاده شدم
باد سرد میوزید
هوا ابری و گرفته بود
نمیدانم چه شد که پشیمان شدم
نه اینکه او زشت بود یا از او خوشم نمیآمد
اما یک قوهای مرا بازداشت
نه ...
نخواستم دیگر او را ببینم
میخواستم همهی دلبستگیهای خودم را از زندگی ببرم.....
#زنده_بگور
#صادق_هدایت
تاکنون نُه روز میشود.
قرار گذاشت فردای آن روز
بروم او را بیاورم اینجا در اتاقم
خانهی او نزدیک قبرستان مُنپارناس بود
همان روز رفتم او را با خودم بیاورم.
آنجا کنج کوچه از واگن زیرزمینی پیاده شدم
باد سرد میوزید
هوا ابری و گرفته بود
نمیدانم چه شد که پشیمان شدم
نه اینکه او زشت بود یا از او خوشم نمیآمد
اما یک قوهای مرا بازداشت
نه ...
نخواستم دیگر او را ببینم
میخواستم همهی دلبستگیهای خودم را از زندگی ببرم.....
#زنده_بگور
#صادق_هدایت
۳۷۸
۱۹ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.