تو
تو
درست همان لحظه ای که رفتی
برای من،
کنار نرگس ها جا ماندی...
من
به همان ظرافتِ قاصدک هایی
که بی پرواز، پرپر شدند
به همان لطافت گلبرگ هایی
که با بی رحمی پژمردند،
در خودم فرو ریختم و مچاله شدم...
با رفتنت، دیگر منی نبود که بماند کنار نرگس ها
تو رفتی و چند صباحیست که خاطراتمان
نفس میگیرند از منِ نفس بریده!
تو رفتی و هنوز برای من اینجایی
کنار عطر گل هایی که توی خیالاتم جان دارند و نفس می کشند...
تو همان عطر دل انگیزی
در من آنچنان نفوذ کرده ای،
که هربار نفس میکشم تازه تر میشوی...
بیا...
بیا و بمان به حرمت روزهای سختی کشیده ام...
بمان تا باور کنم
عشق، به نرسیدن هایش نیست
عشق، به آمدن است و ماندنش
به نفس کشیدن در عطر دوست داشتنیاش!
کنار نرگس ها جا ماندی
درست همان لحظه ای که رفتی
برای من،
کنار نرگس ها جا ماندی...
من
به همان ظرافتِ قاصدک هایی
که بی پرواز، پرپر شدند
به همان لطافت گلبرگ هایی
که با بی رحمی پژمردند،
در خودم فرو ریختم و مچاله شدم...
با رفتنت، دیگر منی نبود که بماند کنار نرگس ها
تو رفتی و چند صباحیست که خاطراتمان
نفس میگیرند از منِ نفس بریده!
تو رفتی و هنوز برای من اینجایی
کنار عطر گل هایی که توی خیالاتم جان دارند و نفس می کشند...
تو همان عطر دل انگیزی
در من آنچنان نفوذ کرده ای،
که هربار نفس میکشم تازه تر میشوی...
بیا...
بیا و بمان به حرمت روزهای سختی کشیده ام...
بمان تا باور کنم
عشق، به نرسیدن هایش نیست
عشق، به آمدن است و ماندنش
به نفس کشیدن در عطر دوست داشتنیاش!
کنار نرگس ها جا ماندی
۹۳۲
۰۷ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.