پارت دوم
#پارت دوم
ولی خودمو نباختم حالا خوبه که هوا سرد بود سریع شال دور
گردنم رو تا رو صورتم بالا کشیدم و سرم انداختم پایین و سیع
کردم که لنگ زدنم تو راه رفتن رو نشون ندم همین طور که از
کنارش رد میشدم نگاه سنگین و با شکش رو روی خودم حس
میکردم همین که ازش دور شدم تا تونستم دویدم و موقعی
به خودم اومدم که دیگه اون کوچه های اطرافم رو نمی
شناختم
و توکوچه تنگ و خلوتی بودم نشستم رو زمین تا کمی خستگی
این دویدن از تنم بره و پام یه کم از دردش کم بشه این قدر
که گلوم از تشنگی میسوخت نمی دونستم چه کار کنم و اونجا
به این فکر کردم من هیچ پولی ندارم حالا باید چه کار
کنم کمی فکر کردم همین که خستگی در کردم بلند شدم
تا کی میتونستم اونجا بشینم همین طوری که میرفتم
داشتم پشیمون میشدم از این فرار بی هیچ فکری ولی تو دلم
به خودم یاد آوری میکردم که اگه الان اونجا بودم تا حالا
زن اون پیر مرد خیکی هیز شده بودم همین طوری که داشتم
فکر میکردم متوجه آب زیر کفشام شدم سرم رو که بلند کردم
متوجه خانمی شدم که داشت جلوی در خونش رو می شست
شدم این قدر خوشحال شدم نفهمیدم خودم رو چطوری به
خانمه رسوندم و گفتم:ببخشید میتونم از شیلنگ آبتون اب
بخورم ؟
خانمهیه نگاه بهم کردو شیلنگ دستش رو گرفت سمتم و
گفت : بیا دخترم بخور
با ولع که از تشنگی و سوختن گلوم بود شروع کردم به خورن
آب بعد از این که تشنگیم رفع شداز خانمی تشکری کردم ولی
همین که خواستم برم.........
ولی خودمو نباختم حالا خوبه که هوا سرد بود سریع شال دور
گردنم رو تا رو صورتم بالا کشیدم و سرم انداختم پایین و سیع
کردم که لنگ زدنم تو راه رفتن رو نشون ندم همین طور که از
کنارش رد میشدم نگاه سنگین و با شکش رو روی خودم حس
میکردم همین که ازش دور شدم تا تونستم دویدم و موقعی
به خودم اومدم که دیگه اون کوچه های اطرافم رو نمی
شناختم
و توکوچه تنگ و خلوتی بودم نشستم رو زمین تا کمی خستگی
این دویدن از تنم بره و پام یه کم از دردش کم بشه این قدر
که گلوم از تشنگی میسوخت نمی دونستم چه کار کنم و اونجا
به این فکر کردم من هیچ پولی ندارم حالا باید چه کار
کنم کمی فکر کردم همین که خستگی در کردم بلند شدم
تا کی میتونستم اونجا بشینم همین طوری که میرفتم
داشتم پشیمون میشدم از این فرار بی هیچ فکری ولی تو دلم
به خودم یاد آوری میکردم که اگه الان اونجا بودم تا حالا
زن اون پیر مرد خیکی هیز شده بودم همین طوری که داشتم
فکر میکردم متوجه آب زیر کفشام شدم سرم رو که بلند کردم
متوجه خانمی شدم که داشت جلوی در خونش رو می شست
شدم این قدر خوشحال شدم نفهمیدم خودم رو چطوری به
خانمه رسوندم و گفتم:ببخشید میتونم از شیلنگ آبتون اب
بخورم ؟
خانمهیه نگاه بهم کردو شیلنگ دستش رو گرفت سمتم و
گفت : بیا دخترم بخور
با ولع که از تشنگی و سوختن گلوم بود شروع کردم به خورن
آب بعد از این که تشنگیم رفع شداز خانمی تشکری کردم ولی
همین که خواستم برم.........
۸.۶k
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.