زل زدم به چشماش بهش گفتم دوسِت دارم یه لحظه بی حرکت موند چشماش رو درشت کرد دستش رو گذاشت رو صورتش گفت: یه بار دیگه بگو! دوباره گفتم دوست دارم دستش رو برداشت چشماش پر از دوست داشتن شده بود
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.