پارت دویست و هفت...
#پارت دویست و هفت...
#جانان..
با این حرفش رفتم جلو و یه بوس رو گونش زدم و گفتم:
چشمممم اقایی حرص نخنور من که نمیخواستم شوخی کردم...
چیزی نگفت و رفت سمت کمد لباساش ..
منم یه خط چشم خوشگل کشیدم و یه رژ بنفش زدم رفتم که لباس بپوشم که کارن گفت جانان اسپرت بپوش..
من: واسه چی ...
کارن : بپوش کار دارم...بهت میگم حالا..
نگاهی به لباسای خودش کردم که یه شلوار لی مشکی با تیشرت سفید و یه کت چرم مشکی رو انداخته بود منم مثل اون لباس انتخاب کردم و پوشیدم که گفت: ببین خانمم رو ست کردی..
من: اره دیگه خواستم اقا مون رو ندزدن بدونن جفت داره ..
خندید و بوسی به موهام زد...
کفش اسپرت سفیدی که خودش واست خریده بود و با کولش برداشتم و کمی خرت و پرت خوراکی از اشپزخونه اوردم گذاشتم توش و اب و گوشی و اینا رفتم با کارن سمت پارکینگ منتظر موندم ببینم میخواد سوار کدوم ماشین شه که رفت سمت اتاقکی که اخر پارکینگ بود ...
من: کجا میری کارن ...بیا دیگه ...کدوم ماشین رو میخوای سوار شی...
کارن: بیا اینجا..
پشت سرش رفتم که رفت توی اتاقک رفتم تو...
من: خوب اینجا چی میخوای...
کارن:وایسا..
بعد از حرفش روکش روی وسیله ها رو برداشت که موتور مشکی خوشگلی زیر روکش بود ...
کارن: میخوایم با این بریم ...نظرت..
من: وای این عالی کارن ...بدو سوار شو بریم...
کارن خندید و موتور رو از اتاقک اورد بیرون روشنش کرد که صدای خیلی خوشگلی داد با ذوق بهش نگاه کردم استایلش با موتور عالی شده بود در اومد و رفت سمت اتاقک دوباره بعد از چند دقیقه با دو تا کلا کاسکت مشکی اومد یکی رو سر خودش و یکی دیگه رو داد به من ...
سوار شد دوباره گوشیم رو سریع در اوردم و گفتم:
وایسا یه عکس ازت بگیر خیلی مخوف شدی...
خندید و یه ژست گرفت منم ازش عکس گرفت که گفت بیا ..
رفتم طرفش که گفت کلاه بزار سرت خودت هم سوار شو..
سوار شدم که گوشی رو از دستم گرفت و یه سلفی از خودم و خودش گرفت..
گوشیم رو داد و موتور رو روشن کرد..
روند طرف در که نگهبان در رو واسمون باز کرد به محض بیرون رفتن از خونه سرعتش رو زیاد که که ترس این که مبادا بیوفتم دستم رو دورش حلقه کردم...
روند طرف کنار ساحل که با بچه ها قرار گذاشته بودیم ...
بعد از این که رسیدیم با خوشحالی پیاده شدم و گفتم:
وای کارن عالی بود خیلی خوش گذشت...
کارن: قابل جوجه رو نداشت بریم که الان پوست از سرمون میکننن ...
با هم به جایی که قرار بود با بچه باشیم رفتیم که از دور دیدمشون ..
دوییدم سمتشون و بعد از سلام کردن کامین گفت:
اوووووه قیافه هاشونو......
بعد انگارمتوجه کلاه ها شد با شک گفت ..
کارن با موتور اومدی...
من: اره این قدر حال داد...
تیام: خیلی وقت بود داداش سوار نشده بودی....
خبر میدادین ما هم با موتورمی اومدیم...
کارن: یهویی شد..
بعدم حالا تا ما اینجایم شما برین بیارین....
#جانان..
با این حرفش رفتم جلو و یه بوس رو گونش زدم و گفتم:
چشمممم اقایی حرص نخنور من که نمیخواستم شوخی کردم...
چیزی نگفت و رفت سمت کمد لباساش ..
منم یه خط چشم خوشگل کشیدم و یه رژ بنفش زدم رفتم که لباس بپوشم که کارن گفت جانان اسپرت بپوش..
من: واسه چی ...
کارن : بپوش کار دارم...بهت میگم حالا..
نگاهی به لباسای خودش کردم که یه شلوار لی مشکی با تیشرت سفید و یه کت چرم مشکی رو انداخته بود منم مثل اون لباس انتخاب کردم و پوشیدم که گفت: ببین خانمم رو ست کردی..
من: اره دیگه خواستم اقا مون رو ندزدن بدونن جفت داره ..
خندید و بوسی به موهام زد...
کفش اسپرت سفیدی که خودش واست خریده بود و با کولش برداشتم و کمی خرت و پرت خوراکی از اشپزخونه اوردم گذاشتم توش و اب و گوشی و اینا رفتم با کارن سمت پارکینگ منتظر موندم ببینم میخواد سوار کدوم ماشین شه که رفت سمت اتاقکی که اخر پارکینگ بود ...
من: کجا میری کارن ...بیا دیگه ...کدوم ماشین رو میخوای سوار شی...
کارن: بیا اینجا..
پشت سرش رفتم که رفت توی اتاقک رفتم تو...
من: خوب اینجا چی میخوای...
کارن:وایسا..
بعد از حرفش روکش روی وسیله ها رو برداشت که موتور مشکی خوشگلی زیر روکش بود ...
کارن: میخوایم با این بریم ...نظرت..
من: وای این عالی کارن ...بدو سوار شو بریم...
کارن خندید و موتور رو از اتاقک اورد بیرون روشنش کرد که صدای خیلی خوشگلی داد با ذوق بهش نگاه کردم استایلش با موتور عالی شده بود در اومد و رفت سمت اتاقک دوباره بعد از چند دقیقه با دو تا کلا کاسکت مشکی اومد یکی رو سر خودش و یکی دیگه رو داد به من ...
سوار شد دوباره گوشیم رو سریع در اوردم و گفتم:
وایسا یه عکس ازت بگیر خیلی مخوف شدی...
خندید و یه ژست گرفت منم ازش عکس گرفت که گفت بیا ..
رفتم طرفش که گفت کلاه بزار سرت خودت هم سوار شو..
سوار شدم که گوشی رو از دستم گرفت و یه سلفی از خودم و خودش گرفت..
گوشیم رو داد و موتور رو روشن کرد..
روند طرف در که نگهبان در رو واسمون باز کرد به محض بیرون رفتن از خونه سرعتش رو زیاد که که ترس این که مبادا بیوفتم دستم رو دورش حلقه کردم...
روند طرف کنار ساحل که با بچه ها قرار گذاشته بودیم ...
بعد از این که رسیدیم با خوشحالی پیاده شدم و گفتم:
وای کارن عالی بود خیلی خوش گذشت...
کارن: قابل جوجه رو نداشت بریم که الان پوست از سرمون میکننن ...
با هم به جایی که قرار بود با بچه باشیم رفتیم که از دور دیدمشون ..
دوییدم سمتشون و بعد از سلام کردن کامین گفت:
اوووووه قیافه هاشونو......
بعد انگارمتوجه کلاه ها شد با شک گفت ..
کارن با موتور اومدی...
من: اره این قدر حال داد...
تیام: خیلی وقت بود داداش سوار نشده بودی....
خبر میدادین ما هم با موتورمی اومدیم...
کارن: یهویی شد..
بعدم حالا تا ما اینجایم شما برین بیارین....
۱۲.۹k
۰۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.