[ یه گوشه کز کرده بود سرشو گذاشته بود رو پاهاش یهو انگار
[ یه گوشه کز کرده بود سرشو گذاشته بود رو پاهاش یهو انگار یکی صداش کرد سرشو آورد بالا یهو زد زیر خنده تعجبی نداشت او این روزها توهمای سنگین تری دیده بود دوباره سرشو گذاشت رو پاهاش و بازم رفت تو اون جهنم خیالی رویاهاش ک بهشت شو بسازه]
۳.۱k
۱۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.