یکی قطره باران ز ابری چکید
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا دید
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لوءلوء شاهوار
بلندی از آن یافت که پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
خجل شد چو پهنای دریا دید
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لوءلوء شاهوار
بلندی از آن یافت که پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
۱.۳k
۲۱ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.