یه بار نزدیکیای ونک به یه ترافیک بدجور خوردم, یهو انداختم
یه بار نزدیکیای ونک به یه ترافیک بدجور خوردم, یهو انداختم تو یه کوچه فرعی و گازشو گرفتم, ملت هم خیال کردن من راهو بلدم, مثل اسب افتادن دنبالم, یکم اینور اونور پیچیدم, آخر خوردم به یه بن بست, خیلی ضایع شدم , خیلی آروم و ریلکس , ماشین رو ته کوچه پارک کردم و جلوی یه در ایستادم و الکی شروع کردم ور رفتن با گوشیم, بنده خداها یه ساعت طول کشید ,ماشیناشونو سر و ته کنن و برگردن.
۶.۲k
۲۲ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.