در نقطهای نزدیکی پل دختر،
در نقطهای نزدیکی پل دختر،
روستایی است که در آن قبّهای ساخته شده است که زیر آن دو قبر وجود دارد.
یکی از قبرها متعلّق به سیدی است که عالم و امام جماعت آن ده بوده است
و دیگری متعلّق به یکی از اهالی روستاست.
داستان این دو قبر این است که سالها قبل، در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان،
آن روستایی امام جماعت ده را برای افطار به منزلش دعوت میکند و امام جماعت هم میپذیرد.
هنگام مغرب امام جماعت برای افطار به خانهی آن روستایی میرود،
ولی هنوز او به منزل نیامده بود.
اهل خانه از او استقبال میکنند و پس از اذان از او میپرسند افطاری بیاوریم یا اوّل نمازتان را میخوانید؟
میهمان میگوید نماز را اوّل میخوانم تا میزبانمان از راه برسد و همراه با او افطار کنیم و مشغول نماز میشود.
اهل خانه در اطاق مشغول آماده کردن سفرهی افطار میشوند و شاهد نماز خواندن وی هم بودند.
بعد از اینکه نماز او تمام میشود، به وی میگویند شما که نماز میخواندید، چطور صدای حیوانات ده و صدای رودخانه و امثال آن همچنان میآمد؟
میهمان میپرسد مگر قرار بود نیاید؟
اهل خانه میگویند ولی آقای ما هر وقت به نماز میایستد، همهی این صداها خاموش میشود.
میهمان خیلی تعجّب میکند، ولی به روی خود نمیآورد تا اینکه میزبان به منزل میرسد و از میهمان میپرسد افطار کنیم یا من هم نمازم را بخوانم؟
میهمان میگوید اوّل شما نمازتان را بخوانید.
وقتی آن روستایی به نماز میایستد، عالِم ده با تعجّب متوجّه میشود همهی صداهای ده خاموش شد و یک سکوت عمیق حاکم شد.
از اینجا به مرتبهی بلند معنوی آن روستایی به ظاهر ساده پی میبرد و وصیت میکند هر وقت من از دنیا رفتم، جسدم را کنار قبر این روستایی دفن کنید و اکنون این دو نفر در کنار هم به خاک سپرده شدهاند.
🔹 مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی🔹
📙 مصباح الهدی
✍ تٱلیف استاد مهدی طیّب
روستایی است که در آن قبّهای ساخته شده است که زیر آن دو قبر وجود دارد.
یکی از قبرها متعلّق به سیدی است که عالم و امام جماعت آن ده بوده است
و دیگری متعلّق به یکی از اهالی روستاست.
داستان این دو قبر این است که سالها قبل، در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان،
آن روستایی امام جماعت ده را برای افطار به منزلش دعوت میکند و امام جماعت هم میپذیرد.
هنگام مغرب امام جماعت برای افطار به خانهی آن روستایی میرود،
ولی هنوز او به منزل نیامده بود.
اهل خانه از او استقبال میکنند و پس از اذان از او میپرسند افطاری بیاوریم یا اوّل نمازتان را میخوانید؟
میهمان میگوید نماز را اوّل میخوانم تا میزبانمان از راه برسد و همراه با او افطار کنیم و مشغول نماز میشود.
اهل خانه در اطاق مشغول آماده کردن سفرهی افطار میشوند و شاهد نماز خواندن وی هم بودند.
بعد از اینکه نماز او تمام میشود، به وی میگویند شما که نماز میخواندید، چطور صدای حیوانات ده و صدای رودخانه و امثال آن همچنان میآمد؟
میهمان میپرسد مگر قرار بود نیاید؟
اهل خانه میگویند ولی آقای ما هر وقت به نماز میایستد، همهی این صداها خاموش میشود.
میهمان خیلی تعجّب میکند، ولی به روی خود نمیآورد تا اینکه میزبان به منزل میرسد و از میهمان میپرسد افطار کنیم یا من هم نمازم را بخوانم؟
میهمان میگوید اوّل شما نمازتان را بخوانید.
وقتی آن روستایی به نماز میایستد، عالِم ده با تعجّب متوجّه میشود همهی صداهای ده خاموش شد و یک سکوت عمیق حاکم شد.
از اینجا به مرتبهی بلند معنوی آن روستایی به ظاهر ساده پی میبرد و وصیت میکند هر وقت من از دنیا رفتم، جسدم را کنار قبر این روستایی دفن کنید و اکنون این دو نفر در کنار هم به خاک سپرده شدهاند.
🔹 مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی🔹
📙 مصباح الهدی
✍ تٱلیف استاد مهدی طیّب
۹۶۱
۰۵ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.