دیـدیـمـش...یـواشـکـی دلـمـون بـراش ضـعـف رفـت...امـون از
دیـدیـمـش...یـواشـکـی دلـمـون بـراش ضـعـف رفـت...امـون از گـریـه هـای یـواشـکـی بـیـادش اونـم از سـر دلتـنـگــی..یـه شـبـایـی پـر حـرف بـودیـم سـکـوت کـردیـم...یـه روزایـی وابـسـتـه شـدیـم بـدون ایـنـکـه بـخـوایـم...یـه روزایـی هـم جـدا شـدیـم بـازم بـدون ایـنـکـه بـخـوایـم...یـه شـبـایـی اصـن نـگـذشـت امـا مـا ازش گـذشـتـیـم..چـجـوریـش مـهـم نـیس..
یـه شـبـایـی هـم بـد گـذشـت...سـخـت گـذشـت ...بـا درد گـذشــت...یـه شـبـایـی داد زدیـم امـا جـز دلـمـون هـیـچ کـس صـدامـونـو نـشـنـیـد...یـه شـبـایـی هـمـه چـی بـود الـا اونـی کـه بـایـد مـیـبـود...یـه شـبـایـی هـوا عـجـیـب دونـفـره بـود اما هـمـون شـبـا مـا بـودیـمـو تـنـهـایـیمون..یـه شـبـایـی روی مـاه و سـتـارهـا رو هـم کـم کـردیـم بـا دردامـون...صـبـح شـد مـاه و سـتـاره رفـتـن امـا مـا هـنـوز بـیـدار بـودیـم...یـه روزایـی دلـمـونـو دادیـم یـه شـبـی شـکـسـتـه شـو پـسـمـون دادن ...یـه روزایـی خـاطـره سـاخـتـیـم یـه شـبـایـی رویــا....یـه شـبـایـی بـیـاد خـاطـره هـامـون خـوابـمـون بـرد تـا بـه امـیـد رویـاهـامـون بـیـدار شـیـم...یـه شـبـایـی خـاطـرهـا بـود امـا نـه امـیـدی بـود نـه رویـایــی...یـه شـبـایـی بـه یـادش بـالـشـت مـونـو بـغـل کـردیـم بـاهـاش حـرف زدیـم...بـاهـاش رویـا سـاخـتـیـم..مـثـه دیـوونـه هـا..یـه شـبـایـی هـم هـمـون بـالـشـت بـود کـه اشـکـامـونـو دیـد و پـاک کـرد و دم نـزد...یـه روزایـی خـنـدیـدیـم امـا بـغـضـمـون گـرفـت ...یـه شـبـایـی بـغـض کـردیـم امـا خـنـدیـدیـم...یـه شـبایـی رو بـا یـه اهـنـگـهـای خـاص سـر کـردیـم...هـی گـذاشـتـیـمـشـون رو تــکرار تـا صـبح فـقـط اونـو گـوش مـیـکـردیـم...
یـه شبـایی هسـت کـه خیـلی شبـه خیییــلی...
یـه شـبـایـی هـم بـد گـذشـت...سـخـت گـذشـت ...بـا درد گـذشــت...یـه شـبـایـی داد زدیـم امـا جـز دلـمـون هـیـچ کـس صـدامـونـو نـشـنـیـد...یـه شـبـایـی هـمـه چـی بـود الـا اونـی کـه بـایـد مـیـبـود...یـه شـبـایـی هـوا عـجـیـب دونـفـره بـود اما هـمـون شـبـا مـا بـودیـمـو تـنـهـایـیمون..یـه شـبـایـی روی مـاه و سـتـارهـا رو هـم کـم کـردیـم بـا دردامـون...صـبـح شـد مـاه و سـتـاره رفـتـن امـا مـا هـنـوز بـیـدار بـودیـم...یـه روزایـی دلـمـونـو دادیـم یـه شـبـی شـکـسـتـه شـو پـسـمـون دادن ...یـه روزایـی خـاطـره سـاخـتـیـم یـه شـبـایـی رویــا....یـه شـبـایـی بـیـاد خـاطـره هـامـون خـوابـمـون بـرد تـا بـه امـیـد رویـاهـامـون بـیـدار شـیـم...یـه شـبـایـی خـاطـرهـا بـود امـا نـه امـیـدی بـود نـه رویـایــی...یـه شـبـایـی بـه یـادش بـالـشـت مـونـو بـغـل کـردیـم بـاهـاش حـرف زدیـم...بـاهـاش رویـا سـاخـتـیـم..مـثـه دیـوونـه هـا..یـه شـبـایـی هـم هـمـون بـالـشـت بـود کـه اشـکـامـونـو دیـد و پـاک کـرد و دم نـزد...یـه روزایـی خـنـدیـدیـم امـا بـغـضـمـون گـرفـت ...یـه شـبـایـی بـغـض کـردیـم امـا خـنـدیـدیـم...یـه شـبایـی رو بـا یـه اهـنـگـهـای خـاص سـر کـردیـم...هـی گـذاشـتـیـمـشـون رو تــکرار تـا صـبح فـقـط اونـو گـوش مـیـکـردیـم...
یـه شبـایی هسـت کـه خیـلی شبـه خیییــلی...
۱۹.۶k
۱۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.