یه روز دانشجویی برای خوردن غذا میره سلف دانشگاه و مستقیم
یه روز دانشجویی برای خوردن غذا میره سلف دانشگاه و مستقیم میره سره میزه اساتید، جلو استادش شروع میکنه غذا خوردن. استادش عصبانی میشه و به شاگردش میگه: تا حالا دیدی گاو و پرنده یه غذا بخورن؟؟؟
شاگرد با خونسردی کامل میگه باشه، پس من پرواز میکنم میرم یه جای دیگه.
استاد بیشتر عصبانی میشه و تصمیم میگیره بعد جلسه امتحان حالشو بگیره.
موقع تمام شدن جلسهی امتحان استاد میبینه راهی نداره واسه رد کردنش.
میگه ازت یه سوال میپرسم اگه منطقی جواب بدی بهت نمره میدم.
شاگرد قبول میکنه. استاد میگه 2 تا کیسه هست که داخله یکی پره پوله ودیگری عقل وشعوره شما کدام را انتخاب میکنی؟؟؟
شاگرد میگه کیسهی پره پول.
استادمیگه ولی من دقیقآ کیسهی عقل و شعور را انتخاب میکنم.
شاگرد میگه بله دقیقآ هرکی هرچی نداره انتخاب میکنه.
استاد که دیگه خونش به جوش اومده بود زیره برگه فقط مینوسه گاو!!!
شاگرد هم بهش نگاه نمیکنه ولی بعده چند لحظه برمیگرده میگه:
استاد شما اسمتون رو نوشتید ولی امضا نکردید!!!!!
شاگرد با خونسردی کامل میگه باشه، پس من پرواز میکنم میرم یه جای دیگه.
استاد بیشتر عصبانی میشه و تصمیم میگیره بعد جلسه امتحان حالشو بگیره.
موقع تمام شدن جلسهی امتحان استاد میبینه راهی نداره واسه رد کردنش.
میگه ازت یه سوال میپرسم اگه منطقی جواب بدی بهت نمره میدم.
شاگرد قبول میکنه. استاد میگه 2 تا کیسه هست که داخله یکی پره پوله ودیگری عقل وشعوره شما کدام را انتخاب میکنی؟؟؟
شاگرد میگه کیسهی پره پول.
استادمیگه ولی من دقیقآ کیسهی عقل و شعور را انتخاب میکنم.
شاگرد میگه بله دقیقآ هرکی هرچی نداره انتخاب میکنه.
استاد که دیگه خونش به جوش اومده بود زیره برگه فقط مینوسه گاو!!!
شاگرد هم بهش نگاه نمیکنه ولی بعده چند لحظه برمیگرده میگه:
استاد شما اسمتون رو نوشتید ولی امضا نکردید!!!!!
۴.۸k
۳۰ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.