رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۵۹
نشستم رو تخت
یاد حرفاش افتادگ
که میگفت دوسم داره زندگیشم عاشقمه هیچ وقت تنهام نمیزاره همیشه باهام میمونه منم گول ظاهر مظلومشو خوردم ای خدا بسته بسته خستم خستمممم یک سال گذشت بس نبود اشکامو نذاشتم رو گونم بچکه چون میدونستم میفهمن
پس فکر نکنم نیازی باشه که به ارمیا بگم اشک چشمامو گرفتم
رفتمپایین
~~~ارسن~~~
به احمد زنگ زدم
احمد:جانم قربان
من:احمد کارارو تموم کن
احمد:همونجور که دستور دادید جفدشونو بیارم براتون
من:اره فقط اول ارمیا بعد ریحانه عاقدم یادت نره خبر کنی
احمد:چشم اقا فقط کی بگم بیان
من:خودم بهت میگم تو فقط لباسارو شاهدارو بیار
احمد:چشم اقا
من:خداحافظ
احمد:خداحافظ اقا
حالا با من لج میکنی اره
زنگ زدم به____
*:دیگه چیه
من:میخوام دعوتت کنم عروسیم خوشحال میشم بیای
*:هه حتما سر قولت هستی دیگ
من:حتما پس بیست و ششم میبینمت
*:خداحافظ
من:خداحافظ جوجو
حالا دیگمیشی برای خودم
با خنده رفتم سمت بار
امشب باید جشن بگیرم
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره برش داشتم
دیدم اقا___
من:جانم
*:مدیونتم داداش رزا رو پیداش کردم
من:این چه حرفیه اقا باجناق
جفدمون زدیم زیر خنده
*:پس قرارمون همون بیست و ششم
من:اره داداش
*:پس اون دوتارو چکارشون کنیم
من:کدوم دوتارو
*:ارمیا و اراد
من:بیهوششون میکنیم با ماشین میندازیمشون تو دره
*:ایولللللل داغ ارادو رو دلش میزارم
من:بیا اینجا دارم جشن میگیرم
*:الان راه میوفتم
من:پس بدو
موبایلو قطع کردم
لیوان م*ش*ر*و*بمو بالا اوردم بهش نگاه کردم
گیرت انداختم خانمم فوقش یه ماه باهات حال میکنم بعدش طلاق راحت
خندیدمو م*ش*ر*و*بمو خوردم
~~~رزا~~~
الهی رزا دورت بگرده که امشب اتقد ناز شدی تو
الان تو حیاط نشستیم بابا علی هم یه صیغه بینمون خوند و ارادو راحت کرد
الان انگار رو ابرام
الان تو حیاطیم نمیدونم ریحانه جشه خیلی دمقه
ارمیا هی سعی میکنه بخندونش ولی نمیخنده
حتما چون من میخوام برم اینجوریه
فردا هم باید پاشم با اراد بریم ازمایش و خرید لباس
بابا علی و اقا منوچهر و مامان ارزو و مامان ریما دارن راجب زمان عقد محضری برنامه ریزی میکنن
مامان:خوب بچه ها یه دیقه گوش کنید ما فکرامونو کردیم گفتیم بیست و ششم بعد از ظهر خوبه
من:عالیه تو چی فکر میکنی اراد
اراد:هر چی خانمم بگه
راشا:ای زن زلیل
همه با این حرفش خندیدن
ولی ریحانه یه لبخند کوجولو زد
این چشه
من:ریحانه
سرشو اورد بالا چشماش قرمز بود
این گریه کرده
من:چته تو چرا چشات قرمزه
ریحانه:خستمرزا
اراد:باشه دیگه خواهر زن خانم واسه ما قیافه میگیری
رو کرد سمت من
اراد:اصلا خانمم بهش محل ندیم
من:عه خواهرم ناراحت میشه
پارت_۵۹
نشستم رو تخت
یاد حرفاش افتادگ
که میگفت دوسم داره زندگیشم عاشقمه هیچ وقت تنهام نمیزاره همیشه باهام میمونه منم گول ظاهر مظلومشو خوردم ای خدا بسته بسته خستم خستمممم یک سال گذشت بس نبود اشکامو نذاشتم رو گونم بچکه چون میدونستم میفهمن
پس فکر نکنم نیازی باشه که به ارمیا بگم اشک چشمامو گرفتم
رفتمپایین
~~~ارسن~~~
به احمد زنگ زدم
احمد:جانم قربان
من:احمد کارارو تموم کن
احمد:همونجور که دستور دادید جفدشونو بیارم براتون
من:اره فقط اول ارمیا بعد ریحانه عاقدم یادت نره خبر کنی
احمد:چشم اقا فقط کی بگم بیان
من:خودم بهت میگم تو فقط لباسارو شاهدارو بیار
احمد:چشم اقا
من:خداحافظ
احمد:خداحافظ اقا
حالا با من لج میکنی اره
زنگ زدم به____
*:دیگه چیه
من:میخوام دعوتت کنم عروسیم خوشحال میشم بیای
*:هه حتما سر قولت هستی دیگ
من:حتما پس بیست و ششم میبینمت
*:خداحافظ
من:خداحافظ جوجو
حالا دیگمیشی برای خودم
با خنده رفتم سمت بار
امشب باید جشن بگیرم
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره برش داشتم
دیدم اقا___
من:جانم
*:مدیونتم داداش رزا رو پیداش کردم
من:این چه حرفیه اقا باجناق
جفدمون زدیم زیر خنده
*:پس قرارمون همون بیست و ششم
من:اره داداش
*:پس اون دوتارو چکارشون کنیم
من:کدوم دوتارو
*:ارمیا و اراد
من:بیهوششون میکنیم با ماشین میندازیمشون تو دره
*:ایولللللل داغ ارادو رو دلش میزارم
من:بیا اینجا دارم جشن میگیرم
*:الان راه میوفتم
من:پس بدو
موبایلو قطع کردم
لیوان م*ش*ر*و*بمو بالا اوردم بهش نگاه کردم
گیرت انداختم خانمم فوقش یه ماه باهات حال میکنم بعدش طلاق راحت
خندیدمو م*ش*ر*و*بمو خوردم
~~~رزا~~~
الهی رزا دورت بگرده که امشب اتقد ناز شدی تو
الان تو حیاط نشستیم بابا علی هم یه صیغه بینمون خوند و ارادو راحت کرد
الان انگار رو ابرام
الان تو حیاطیم نمیدونم ریحانه جشه خیلی دمقه
ارمیا هی سعی میکنه بخندونش ولی نمیخنده
حتما چون من میخوام برم اینجوریه
فردا هم باید پاشم با اراد بریم ازمایش و خرید لباس
بابا علی و اقا منوچهر و مامان ارزو و مامان ریما دارن راجب زمان عقد محضری برنامه ریزی میکنن
مامان:خوب بچه ها یه دیقه گوش کنید ما فکرامونو کردیم گفتیم بیست و ششم بعد از ظهر خوبه
من:عالیه تو چی فکر میکنی اراد
اراد:هر چی خانمم بگه
راشا:ای زن زلیل
همه با این حرفش خندیدن
ولی ریحانه یه لبخند کوجولو زد
این چشه
من:ریحانه
سرشو اورد بالا چشماش قرمز بود
این گریه کرده
من:چته تو چرا چشات قرمزه
ریحانه:خستمرزا
اراد:باشه دیگه خواهر زن خانم واسه ما قیافه میگیری
رو کرد سمت من
اراد:اصلا خانمم بهش محل ندیم
من:عه خواهرم ناراحت میشه
۹۳.۵k
۱۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.