دســـت و پـــا گیــــر است.....
دســـت و پـــا گیــــر است.....
همین چــ.ـادر را میگویم
اصلا نمیگذارد....
نمیگذارد آزاد باشم...
از وقتی چادر سرم میکنم هرگز نتوانستم به راحتی قبل قهقهه هایی را که شبیه شیطانم میکرد بزنم...
دست و پای هوس هایم را خیلی بست.
محدودم میکند...نمیگذارد از خدا دور شوم.
هر وقت میخواهند دستم را بگیرند که از فاطمه(س) جدایم کند به دست و پایم می پیچد...
از وقتی این پارچه سیاه را روی سرم انداختم شیطان ها عزادار شدند...
نه نمیشود...
تا وقتی این پارچه سیاه روی سرم هست نمیتوانم به زینب(س) پشت کنم...
همین چــ.ـادر را میگویم
اصلا نمیگذارد....
نمیگذارد آزاد باشم...
از وقتی چادر سرم میکنم هرگز نتوانستم به راحتی قبل قهقهه هایی را که شبیه شیطانم میکرد بزنم...
دست و پای هوس هایم را خیلی بست.
محدودم میکند...نمیگذارد از خدا دور شوم.
هر وقت میخواهند دستم را بگیرند که از فاطمه(س) جدایم کند به دست و پایم می پیچد...
از وقتی این پارچه سیاه را روی سرم انداختم شیطان ها عزادار شدند...
نه نمیشود...
تا وقتی این پارچه سیاه روی سرم هست نمیتوانم به زینب(س) پشت کنم...
۱.۱k
۱۶ مهر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.