این شبهایم ب سوختن میگذرد....دلم برای پلکهایم میسوزد هرشب
این شبهایم ب سوختن میگذرد....دلم برای پلکهایم میسوزد هرشب ب اجبارمن بسته میشوند...دلم برای بالشتم میسوزد هرشب بامن گریه میکندوخیس میشود...دلم برای عروسکم میسوزد هرشب باردلتنگیهایم را ب دوش میکشد...دلم برای دفترم میسوزدهرشب سیاه وخیس و چروکیده میشود....دلم برای اشکهایم میسوزد هرشب خودشان رافدای چشمانم میکنند...دلم برای انتظارم میسوزد هرشب ب صفحه های روشن خیره میشود بی انکه ایستگاهی برای منتظرماندن داشته باشد...ودلم برای دلم میسوزد....
۴.۸k
۱۹ مهر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.