تو مرا
تو مرا
انقدر آزردی...
که خودم کوچ کنم از قلبت
بکنم دل زدل چون سنگت...
تو خیالت راحت...
می روم از قلبت...
می شوم دورترین خاطره درشبهایت
توبه من می خندی...
توبه خود می گویی:
باز می آیدو می سوزد از این عشق ولی...
برنمی گردم نه!
میروم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست وحرمت دارد...
تو بمان...
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت
سرد وبی روح شده است...
سخت بیمار شده است...
....توبمان درشهرت....
دل من نرمتر ازجنس حریر،
دلم از جنس بلور،
گرتورا قصد شکستن باشد،
سنگ بی انصافیست
،یک تلنگر کافیست.
انقدر آزردی...
که خودم کوچ کنم از قلبت
بکنم دل زدل چون سنگت...
تو خیالت راحت...
می روم از قلبت...
می شوم دورترین خاطره درشبهایت
توبه من می خندی...
توبه خود می گویی:
باز می آیدو می سوزد از این عشق ولی...
برنمی گردم نه!
میروم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست وحرمت دارد...
تو بمان...
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت
سرد وبی روح شده است...
سخت بیمار شده است...
....توبمان درشهرت....
دل من نرمتر ازجنس حریر،
دلم از جنس بلور،
گرتورا قصد شکستن باشد،
سنگ بی انصافیست
،یک تلنگر کافیست.
۶۱۵
۱۱ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.