شهر شلوغ است گوشه ای ایستاده ام تماشای ادمها همه در حال ف

شهر شلوغ است گوشه ای ایستاده ام تماشای ادمها همه در حال فرارند انگار دلها مرده است باد عاطفه را برده است گرد و غبارشهر را شسته است مرگ شهر را خورده است کیست که باور کند در خوابم کمی بی تابم ایستاده ام شب بیاید شبم دور است شبم کور است خورشید آنجا در حال غروب است زمین لرز است کمی لرزان شلوغ است کمی ترسان میروم آن سو تر دور میشوم از این شهر شهر شلوغ است رد میشوم
#تنهایی#دل_گرفته