قهر شدید پارت ۷
و ب لیسا گف: بالاخره خود واقعیتو بهم نشون دادی.....!
لیسا:نه نه جین نه ببین نه نه
جین دیگ حرفاشو باور نمیکرد و میگف دیگ نمیتونی منو گول بزنی دیگ تورو شناختم
جین منو باز کرد و ب کوک از اونجا مارو برد لیسا نشست رو صندلی و گریه میکرد یهو اون پسری ک امروز ب لیسا زنگ زد اومد و لیسا رو بست و اونجا نگه داشت اسم اون یاش بود
یاش:تو نتونستی کاری ک میخواست مو برام انجام بدی پس حالا وقتشه ک شکنجه بشی و هیچ حرفی نباید بزنی....!
اون یه طناب برداشت و ب صورت گرد اونو پیچید و به بالا لوستر چسبوند و یه صندلی گذاشت پایینش
لیسا: چی!!!! (دار)
یاش: آره دار همون دار ک ازش میترسیدی امروز با همون میمیری
یاش رف تا طناب رو ببره بالا لیسا تونست دستشو باز کنه و یه چوب اونجا بود اونو برداشت و زد تو سر یاش
اون بیهوش شد و پخش زمین شد لیسا دویید و دویید اما حافظش از دستش رفته بود اون گم شد یجایی بود مثل بیابون ک هیچکی اونجا نبود نصفه شبی لیسا اونجاگم شد خیلی تشنش بود رف و یکم آب خورد لنگلنگ میزد و راه میرف ک یهو روی خاک بیهوش شد،یکم بعدش بلند شد و جلوتر رف انگار ک یکی اون پشت بود.......
لیسا:نه نه جین نه ببین نه نه
جین دیگ حرفاشو باور نمیکرد و میگف دیگ نمیتونی منو گول بزنی دیگ تورو شناختم
جین منو باز کرد و ب کوک از اونجا مارو برد لیسا نشست رو صندلی و گریه میکرد یهو اون پسری ک امروز ب لیسا زنگ زد اومد و لیسا رو بست و اونجا نگه داشت اسم اون یاش بود
یاش:تو نتونستی کاری ک میخواست مو برام انجام بدی پس حالا وقتشه ک شکنجه بشی و هیچ حرفی نباید بزنی....!
اون یه طناب برداشت و ب صورت گرد اونو پیچید و به بالا لوستر چسبوند و یه صندلی گذاشت پایینش
لیسا: چی!!!! (دار)
یاش: آره دار همون دار ک ازش میترسیدی امروز با همون میمیری
یاش رف تا طناب رو ببره بالا لیسا تونست دستشو باز کنه و یه چوب اونجا بود اونو برداشت و زد تو سر یاش
اون بیهوش شد و پخش زمین شد لیسا دویید و دویید اما حافظش از دستش رفته بود اون گم شد یجایی بود مثل بیابون ک هیچکی اونجا نبود نصفه شبی لیسا اونجاگم شد خیلی تشنش بود رف و یکم آب خورد لنگلنگ میزد و راه میرف ک یهو روی خاک بیهوش شد،یکم بعدش بلند شد و جلوتر رف انگار ک یکی اون پشت بود.......
۱۶.۷k
۱۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.