برایم چاے ریخت.
برایم چاے ریخت.
گفتم نمیخورم.
گفت بخور لطفا!
گفتم تعارف ندارم که چه اصراریه.
یک جور معصومے نگاه کرد و گفت: دلم براے چهرهی بدون ماسکت تنگ شده پس بخور.
خندیدم...
چایےاش مزهے دوستت دارم و باغ لیمو میداد...
گفتم نمیخورم.
گفت بخور لطفا!
گفتم تعارف ندارم که چه اصراریه.
یک جور معصومے نگاه کرد و گفت: دلم براے چهرهی بدون ماسکت تنگ شده پس بخور.
خندیدم...
چایےاش مزهے دوستت دارم و باغ لیمو میداد...
۴.۳k
۱۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.