اخرین دفعه ای که دیدمش شب قبلش امتحان داشتم و تا صب میخون

اخرین دفعه ای که دیدمش شب قبلش امتحان داشتم و تا صب میخوندم و نخوابیدم
بعد امتحان رفتم پیشش با اینکه خسته بودم ولی سرحال تر از هرموقه ای بودم چون قرار بود برم پیش همه وجودم
جلوم بود و کل مسیر از پشت سر نگاش میکردم و قربون صدقش میرفتم به کافه که رسیدیم و رفتم کنارش نشستم بعد سلامو احوال پرسی های همیشگی نگاش کردم و گفت چقد دلم برات تنگ شده بود
منم دلم تنگ شده بود
نگاش که میکردم از شدت دلتنگی اشک تو چشام جم میشدو متوجه شده بود ناراحت شدو دلیلشو پرسید گفتم چیزیم نیست بخدا از دلتنگیه حتی وقتی کنارتم دستامو گرفتی دل تنگتم ..
چقد اروم بودم کنارت و به زودی این ارامش دائمی میشه انشالله! :)
سرمو گذاشتم رو شونت چشامو بستم گیج خواب شدم گفتی خوابت میاد گفتم آره خیلی .. بعدش گفتی اینجوری نمیتونم درست ببینمت نگات کردمو بعدش انقد منو خندوندی که کنترل صدایِ خندم دست خودم نبود..میدونی تو همه چیزت با بقیه فرق داره حتی گیر دادنات وقتی بلند خندیدم به جای اخم کردن (به معنای اینکه نخند ) با خنده بهم گفت اروم تررر
وقتی شالم رفت عقب به جای چشم غره رفتنو دعوا کردن با لبخند خودت اوردیش جلو درسته که بعدش قیافم شبیه جونورا شد ولی مهم نیت بود😂😍
چقد کنارت حس امنیت دارم ..
چقد داشتنت خوبه ..
چقد دلم تنگته دنیایِ من مردِ من :)
#دل_نوشنه