رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت شیدا
#پارت_۱۶۲
یکم رفت عقب نگام کردو لبامو بوسید دستشو برد سمت پام این نوازشاش داشت دیوونم میکرد اماعمدا ادامه میداد
در حالی ک سعی کردم صدام نلرزه گفتم
_میش...میشه دس...دستتو برداری
بهم نگاه کرد
+چرا مگه بده؟!
رفت پایین ترو رون پامو بوسید لرزیدم سرشو گرفت بالا
+اروم باش
دستشوبدتر میکشیدروی بدنم میخواستم جیغ بزنم کلافه چشامو بستم
_ماهور
صدای اونم میلرزید مث منی ک داغ شدم با کاراش
+جانم
با بردن دستش سمت داخل رونم اهی کشیدم
+بی تاب تر از منی!
لبمو گاز گرفتم دستشو برداشت اومد طرفم گردنمو بوسید
منم میتونسم با یه جمله حالتو خراب کنم میتونم بگم
(از دختری که با هیچکس نبوده چ انتظاری داری! هرکسیم جات بود همین جوری بودم!)
اما سکوت میکنم بخاطر اون حسی که دارم بهت بخاطر روز بدی مثله امروز!
با اینکه حالم بد بود دیگه بیشتر از این وا ندادم چشامو بستم که ازم فاصله گرفت
+تلافی حالگیری امروزته!
یعنی میخواستم خفش کنم! پرروتر از این! میخواست تو وسط خیابون تو ماشین باهاش عشقبازی کنم!؟
بیتفاوت رومو برگردوندم بخوابم که خودش ازپشت بغلم کرد
واکنشی نشون ندادمو چشامو بستم...
*ده روز بعد*
به بهاری که لباس عروس تنش بود چشم دوختم خیلی خوشگل شده بود لباس عروسش پارچه و طرحش ساده بود دوتا بند میخورد و یه تورم روش خیلی بهش میومد موهاشم استخونی رنگ کردن واقعا کلی تغییرکرده بوداول مخالف این رنگه بودم الان می بینم کلی بهش میاد!
منودخترا قبلا آماده شدیم ملیسوفاطینا رفتن خریدو ست کردن لباسشونو نامردا منو نبردن! منم تا چش همه درآد یه لباس بلند قرمز یقه هفت که یه طرفش از روی زانوتاپایین بازبود پوشیدم یه ارایش تیره برا چشام ی رژ مات قرمزم بود موهامم کج ریختم باز گذاشتم کلا آرایشگره همونی که میخواستم درآورد با ذوق منتظر تموم شدن کاربهار بودیم
یکم بعد آرایشگر گفت تمومه! خودشو که تو آینه دید هنگ کرد باهزارتا زور وزحمت به خودش اومد
ملیس:نکن اونجوری اون بچه بدبخت میترسه!
آرایشگربهمون خبر داد اقا داماد اومده یچیزی انداختیم رو شونه های بهارو تور رو سرش تا دم ماشین با بهار رفتیم سوار ماشین شد که برن عکساشونو بگیرن...
ملیس: خب یکی از این پسرای خوشتیپ نمیاد دنبال ما! حیف اینهمه زیبایی نیست؟ حیف این همه وقت کوشن اینا!
_ منکه ب ماهور نگفتم!
فاطینا:بهتر
ملیس: نه نه نگو بزار در این تیپ و قیافه ببینتت سوپرایز شه!باید میگفتم امشب دوتا حجله آماده کنن!
_مسخره!
گوشیشو درآورد زنگ زد به رامین...
چطوره؟! 😍
#دورترین_نزدیک
#جذاب #خاص #زیبا #شیک #BEAUTIFUL_NICE #بینظیر #هنری #قشنگ
یکم رفت عقب نگام کردو لبامو بوسید دستشو برد سمت پام این نوازشاش داشت دیوونم میکرد اماعمدا ادامه میداد
در حالی ک سعی کردم صدام نلرزه گفتم
_میش...میشه دس...دستتو برداری
بهم نگاه کرد
+چرا مگه بده؟!
رفت پایین ترو رون پامو بوسید لرزیدم سرشو گرفت بالا
+اروم باش
دستشوبدتر میکشیدروی بدنم میخواستم جیغ بزنم کلافه چشامو بستم
_ماهور
صدای اونم میلرزید مث منی ک داغ شدم با کاراش
+جانم
با بردن دستش سمت داخل رونم اهی کشیدم
+بی تاب تر از منی!
لبمو گاز گرفتم دستشو برداشت اومد طرفم گردنمو بوسید
منم میتونسم با یه جمله حالتو خراب کنم میتونم بگم
(از دختری که با هیچکس نبوده چ انتظاری داری! هرکسیم جات بود همین جوری بودم!)
اما سکوت میکنم بخاطر اون حسی که دارم بهت بخاطر روز بدی مثله امروز!
با اینکه حالم بد بود دیگه بیشتر از این وا ندادم چشامو بستم که ازم فاصله گرفت
+تلافی حالگیری امروزته!
یعنی میخواستم خفش کنم! پرروتر از این! میخواست تو وسط خیابون تو ماشین باهاش عشقبازی کنم!؟
بیتفاوت رومو برگردوندم بخوابم که خودش ازپشت بغلم کرد
واکنشی نشون ندادمو چشامو بستم...
*ده روز بعد*
به بهاری که لباس عروس تنش بود چشم دوختم خیلی خوشگل شده بود لباس عروسش پارچه و طرحش ساده بود دوتا بند میخورد و یه تورم روش خیلی بهش میومد موهاشم استخونی رنگ کردن واقعا کلی تغییرکرده بوداول مخالف این رنگه بودم الان می بینم کلی بهش میاد!
منودخترا قبلا آماده شدیم ملیسوفاطینا رفتن خریدو ست کردن لباسشونو نامردا منو نبردن! منم تا چش همه درآد یه لباس بلند قرمز یقه هفت که یه طرفش از روی زانوتاپایین بازبود پوشیدم یه ارایش تیره برا چشام ی رژ مات قرمزم بود موهامم کج ریختم باز گذاشتم کلا آرایشگره همونی که میخواستم درآورد با ذوق منتظر تموم شدن کاربهار بودیم
یکم بعد آرایشگر گفت تمومه! خودشو که تو آینه دید هنگ کرد باهزارتا زور وزحمت به خودش اومد
ملیس:نکن اونجوری اون بچه بدبخت میترسه!
آرایشگربهمون خبر داد اقا داماد اومده یچیزی انداختیم رو شونه های بهارو تور رو سرش تا دم ماشین با بهار رفتیم سوار ماشین شد که برن عکساشونو بگیرن...
ملیس: خب یکی از این پسرای خوشتیپ نمیاد دنبال ما! حیف اینهمه زیبایی نیست؟ حیف این همه وقت کوشن اینا!
_ منکه ب ماهور نگفتم!
فاطینا:بهتر
ملیس: نه نه نگو بزار در این تیپ و قیافه ببینتت سوپرایز شه!باید میگفتم امشب دوتا حجله آماده کنن!
_مسخره!
گوشیشو درآورد زنگ زد به رامین...
چطوره؟! 😍
#دورترین_نزدیک
#جذاب #خاص #زیبا #شیک #BEAUTIFUL_NICE #بینظیر #هنری #قشنگ
۶.۵k
۰۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.