اولین باری که دلت میشکنه، اولین باری که یه تلخی رو توی زن
اولین باری که دلت میشکنه، اولین باری که یه تلخی رو توی زندگیت مزه میکنی، اولین باری که با درد آشنا میشی...
فریاد میزنی، حال بدت رو به همه نشون میدی، درون و بیرونت با هم آوار میشه، به غریبه و
آشنا متوسل میشی واسه درد دل کردن و آروم شدن...
تهش اینهکه هربار توی آینه ضعیفترین موجود دنیا رو میبینی از خودت و احوالِ پریشونت بیزار میشی!
یه مدت که بگذره...
دوزِ دردا و تلخیا و شکستها که بره بالاتر، زخمهای عمیقتر رو که حس کنی کمکم ساکت میشی و میریزی تو خودت... یه نقابِ درجه یک برای خودت انتخاب میکنی و میزنی به صورتت میشی شادترین نسخهای که خدا میتونست ازت بسازه!
فریاد میزنی، حال بدت رو به همه نشون میدی، درون و بیرونت با هم آوار میشه، به غریبه و
آشنا متوسل میشی واسه درد دل کردن و آروم شدن...
تهش اینهکه هربار توی آینه ضعیفترین موجود دنیا رو میبینی از خودت و احوالِ پریشونت بیزار میشی!
یه مدت که بگذره...
دوزِ دردا و تلخیا و شکستها که بره بالاتر، زخمهای عمیقتر رو که حس کنی کمکم ساکت میشی و میریزی تو خودت... یه نقابِ درجه یک برای خودت انتخاب میکنی و میزنی به صورتت میشی شادترین نسخهای که خدا میتونست ازت بسازه!
۵.۵k
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.