دوشنبه؛زندان مرکزی؛۶صبح
راهروهای سفید زندان؛ سلول هایی با میلههای آهنی؛زندانی هایی که لباس نارنجی پوشیدن و مثل یه گله روباه میمونن که تو دام شکارچی افتادن!
راهروی آخر!........انتهای راه رو.........سلولی که به سلول سیاه معروفه و بدترین کابوس عمرتون رو میتونین توش پیدا کنین!!!!!
×زندانی شماره۱۷۵!بیابیرون ملاقاتی داری!×
~ سلامتی کفش آهنی خوشتیپمون!!!!
= به افتخار روباه مکار بی دم!!!!
# به سلامتی پدر پولاد زره!!!!
با گذشتن از راه روی زندان از توی هر سلول صدای یکی میومد و همه داشتن مجرم اتاق تاریک رو تشویق میکردن....
×ساکت باشید!برگردید سر کارتون!×
~ اه دوباره خروس بی محل!
= کلاغ غرغرو!!!
٪ ضد حال نباش بابا دیگه توهم!!
باصدای رییس زندان که اعلام خاموشی کرد همهی زندانیا شروع به غرغر کردن به بدوبیراه گفتن.
از راهرویسلول ها به بخش اداری زندان رسیدن و بعد از بستن دستبند مخصوص و یه پابند آهنی رو مچه پاش وارد اتاقش کردن!......شاید بپرسید لازمه؟؟؟اونکه الان تو زندانه لازم نیست اینقدر سختی! اما!نه!اشتباه شما همین جاست ! زندانی مقابل شما /کیم وی\ شعبده بازه کسی که هیچ حقهای نیست که نزده باشه و هیچ خلافی نیست که...نکرده باشه!!!
همین زندانی یک ماه پیش در آشپز خونه زندان باعث انفجاری شد که هنوز دارن چوبشو میخورن اونم با یه تغییر دما در دیگ سیب زمینی های آپز و قرار دادن صابونو الکل کنارش....یه بمب دست ساز!!!!بمبی که باعث انفجار محلکی شد ..... پس بله تمام ایت تداویر امنیتی نیازه!
تمام اینا افکار کاراگاه مینی بود که اونور میز مقابل وی نشسته بود...بود
از اونطرف وی با یه پوزخندی که انگار به لباش دوخته بودن و نگاهی که میخواست خرخرهی کاراگاه مقابلشو بجوعه روی صندلی نشست و گفت
+ مشتاق دیدار کاراگاه!......
هایییی 🤓
حرفی ندارم...
راستی درمورد بمب دست ساز خب این یه جور کوکتا ملوتوفه که قبلنا ازش استفاده میشده
که اول تو یه بطری نصف الکل و نصف بنزین میریختن بعد یه پارچه یا دستمال (انتخاب با شماست) که توش پودر صابون بوده رو میکردن لوله شده سر بطری که بشه فیتیلهی انفجار بعد سرشو آتیش مزدنو....بوممممم......خدافظ...👼🏻👼🏻
)اینجا دقیق نگفتم وی چیکار کرد که شما نرین زندانو به چوخ بدین یا خونتونو و در آخر علت مرگتون به حمله با دمپایی یا خفه شده در تشت رخت شویی:) مخلص شما N.H.Z
راهروی آخر!........انتهای راه رو.........سلولی که به سلول سیاه معروفه و بدترین کابوس عمرتون رو میتونین توش پیدا کنین!!!!!
×زندانی شماره۱۷۵!بیابیرون ملاقاتی داری!×
~ سلامتی کفش آهنی خوشتیپمون!!!!
= به افتخار روباه مکار بی دم!!!!
# به سلامتی پدر پولاد زره!!!!
با گذشتن از راه روی زندان از توی هر سلول صدای یکی میومد و همه داشتن مجرم اتاق تاریک رو تشویق میکردن....
×ساکت باشید!برگردید سر کارتون!×
~ اه دوباره خروس بی محل!
= کلاغ غرغرو!!!
٪ ضد حال نباش بابا دیگه توهم!!
باصدای رییس زندان که اعلام خاموشی کرد همهی زندانیا شروع به غرغر کردن به بدوبیراه گفتن.
از راهرویسلول ها به بخش اداری زندان رسیدن و بعد از بستن دستبند مخصوص و یه پابند آهنی رو مچه پاش وارد اتاقش کردن!......شاید بپرسید لازمه؟؟؟اونکه الان تو زندانه لازم نیست اینقدر سختی! اما!نه!اشتباه شما همین جاست ! زندانی مقابل شما /کیم وی\ شعبده بازه کسی که هیچ حقهای نیست که نزده باشه و هیچ خلافی نیست که...نکرده باشه!!!
همین زندانی یک ماه پیش در آشپز خونه زندان باعث انفجاری شد که هنوز دارن چوبشو میخورن اونم با یه تغییر دما در دیگ سیب زمینی های آپز و قرار دادن صابونو الکل کنارش....یه بمب دست ساز!!!!بمبی که باعث انفجار محلکی شد ..... پس بله تمام ایت تداویر امنیتی نیازه!
تمام اینا افکار کاراگاه مینی بود که اونور میز مقابل وی نشسته بود...بود
از اونطرف وی با یه پوزخندی که انگار به لباش دوخته بودن و نگاهی که میخواست خرخرهی کاراگاه مقابلشو بجوعه روی صندلی نشست و گفت
+ مشتاق دیدار کاراگاه!......
هایییی 🤓
حرفی ندارم...
راستی درمورد بمب دست ساز خب این یه جور کوکتا ملوتوفه که قبلنا ازش استفاده میشده
که اول تو یه بطری نصف الکل و نصف بنزین میریختن بعد یه پارچه یا دستمال (انتخاب با شماست) که توش پودر صابون بوده رو میکردن لوله شده سر بطری که بشه فیتیلهی انفجار بعد سرشو آتیش مزدنو....بوممممم......خدافظ...👼🏻👼🏻
)اینجا دقیق نگفتم وی چیکار کرد که شما نرین زندانو به چوخ بدین یا خونتونو و در آخر علت مرگتون به حمله با دمپایی یا خفه شده در تشت رخت شویی:) مخلص شما N.H.Z
۱.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.