با من که دلم برایت رفته کمی راه بیا جانم...
با من که دلم برایت رفته کمی راه بیا جانم...
مثلا وقتی می گویم دوستت دارم بخند و با چشم هایت ثابت کن که توام بیشتر!
اصلا میدانی؟
دلت را سنجاق کن به دلم تا خدایی نکرده، زبانم لال حتی از من و عاشقانه هایم دور نباشی...!
میترسم از اینکه مدام شماره ات را بگیرم و مرا دیگر به جا نیاوری...
می ترسم از جواب پیام هایم که بشنوند فعلا سرم شلوغ است...بماند برای بعد!
همین ها کافی است تا به اندازه یِ صد سال یک دفعه موهای سرم دانه به دانه سفید بشوند!
از من دور نباش که فاصله زیاد کمرِ عشق را بدجور میشکند...
به دیدنم بیا فدایت شوم...
شعر که قابلی ندارد من جانم را برایت کنار گذاشته ام!
مثلا وقتی می گویم دوستت دارم بخند و با چشم هایت ثابت کن که توام بیشتر!
اصلا میدانی؟
دلت را سنجاق کن به دلم تا خدایی نکرده، زبانم لال حتی از من و عاشقانه هایم دور نباشی...!
میترسم از اینکه مدام شماره ات را بگیرم و مرا دیگر به جا نیاوری...
می ترسم از جواب پیام هایم که بشنوند فعلا سرم شلوغ است...بماند برای بعد!
همین ها کافی است تا به اندازه یِ صد سال یک دفعه موهای سرم دانه به دانه سفید بشوند!
از من دور نباش که فاصله زیاد کمرِ عشق را بدجور میشکند...
به دیدنم بیا فدایت شوم...
شعر که قابلی ندارد من جانم را برایت کنار گذاشته ام!
۱۱.۸k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.