حال جنینِ نامشروعی را دارم که به دنیا آمدنش آبرو می ریزد .. و سِقطش قتلی است عمدی..
کاش امشب
بندِ نافِ روزگار دورِ گلویم بپیچد
و خفه کند، نطفه ای را
که در درد بسته شد ... تا
زاده نشوم در طالع شومی که
قبل از بدنیا آمدن،
حکم به تکفیرِ من از زندگی میدهد..
غمگینم،
شبیه کودکِ نامشروعی
که همه
او را به گناهِ والدین شماتت میکنند..
کاش امشب
طومارِ مرگ بپیچد نسخۀ زندگیام را...
من قبل از زندگی، هزار بار مُردهام..
بندِ نافِ روزگار دورِ گلویم بپیچد
و خفه کند، نطفه ای را
که در درد بسته شد ... تا
زاده نشوم در طالع شومی که
قبل از بدنیا آمدن،
حکم به تکفیرِ من از زندگی میدهد..
غمگینم،
شبیه کودکِ نامشروعی
که همه
او را به گناهِ والدین شماتت میکنند..
کاش امشب
طومارِ مرگ بپیچد نسخۀ زندگیام را...
من قبل از زندگی، هزار بار مُردهام..
۱۱۴.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۰