پارت ۴
همینطور که معلم درس میداد زنگ تفریح خورد.
معلم هم از کلاس رفت بیرون
ا/ت : اخیییش چقد قر میزنه این معلم همه چیو چند بار توضیح میده
تهیونگ : باهات موافقم😐
ا/ت : 😶
با خجالت نشستم. که یه مردی اومد داخل کلاس.
هممون بلند شدیم .
مرده : سلام به همه من یکی از معلم بازیگری هستم (ببخشید ولی من دقیق نمیدونم همچین چیزی هست ولی شما فکر کنین که هست😐)
معلم بازیگری : امروز ما چند گروه ۲ نفره تقسیم میکنیم و نوع نمایش رو بهشون میگیم و تا یک هفته وقت دارید خب الان گروه هارو تائیین میکنم . سونگ و جکسون باهم . سوهو و دایانا باهم . هنری و کوون باهم و.......و در اخر تهیونگ و ا/ت باهم
ا/ت در ذهن : بلهههه من و تهیونگ 😕
معلم بازیگری : خب حالا براتو یه سندوق میاریم که نوع بازیگری رو تائیین کنیم
همه برداشتن نوبت منو تهیونگ شد تهیونگ در نیمکت پشتم مینشست .
تهیونگ : ا/ت تو بردار
ا/ت : باشه
یکی از برگارو برداشتم و باز کردم ولی...😱
عاشقانه😨باید عاشقانه باشه😨
تهیونگ : چی بود؟
ا/ت : ع..عاشقانه
تهیونگ :.....
بعد مدرسه از زبان تهیونگ
داشتم از مدرسه بیرون میرفتم که ا/ت رو دیدم زودی رفتم سمتش
تهیونگ : ا/تتت
ا/ت :؟؟؟
تهیونگ : میگم اگه نمیتونی نمیخواد خودتو اذیت کنی.
ا/ت: نمیدونم ولی این نمره مدرسمه نمیتونم از دستش بدم
تهیونگ : خب راستش منم همینطور
ا/ت : خب..حالا چکار کنیم
تهیونگ : نمیتونی بیای خونم یه روز بمون بعد از اونجا میریم کمپانی اونجا تمرین میکنیم.
ا/ت : م..من
تهیونگ : پس با کسی دیگم اره معلومه تو
ا/ت : باشه خب باید لباس مناسب بیارم میرم سمت خونه لباس میارم میام به دایانا هم میگم اون زیادی ارمی نیست یعنی برا اینجور چیزا اهمیت نمیده
تهیونگ : باشه
خب این هم از این پارت 😁
خوشتون اومد لایک و کامنت بدید😁
فالو کنین تا فالو بشید😁
معلم هم از کلاس رفت بیرون
ا/ت : اخیییش چقد قر میزنه این معلم همه چیو چند بار توضیح میده
تهیونگ : باهات موافقم😐
ا/ت : 😶
با خجالت نشستم. که یه مردی اومد داخل کلاس.
هممون بلند شدیم .
مرده : سلام به همه من یکی از معلم بازیگری هستم (ببخشید ولی من دقیق نمیدونم همچین چیزی هست ولی شما فکر کنین که هست😐)
معلم بازیگری : امروز ما چند گروه ۲ نفره تقسیم میکنیم و نوع نمایش رو بهشون میگیم و تا یک هفته وقت دارید خب الان گروه هارو تائیین میکنم . سونگ و جکسون باهم . سوهو و دایانا باهم . هنری و کوون باهم و.......و در اخر تهیونگ و ا/ت باهم
ا/ت در ذهن : بلهههه من و تهیونگ 😕
معلم بازیگری : خب حالا براتو یه سندوق میاریم که نوع بازیگری رو تائیین کنیم
همه برداشتن نوبت منو تهیونگ شد تهیونگ در نیمکت پشتم مینشست .
تهیونگ : ا/ت تو بردار
ا/ت : باشه
یکی از برگارو برداشتم و باز کردم ولی...😱
عاشقانه😨باید عاشقانه باشه😨
تهیونگ : چی بود؟
ا/ت : ع..عاشقانه
تهیونگ :.....
بعد مدرسه از زبان تهیونگ
داشتم از مدرسه بیرون میرفتم که ا/ت رو دیدم زودی رفتم سمتش
تهیونگ : ا/تتت
ا/ت :؟؟؟
تهیونگ : میگم اگه نمیتونی نمیخواد خودتو اذیت کنی.
ا/ت: نمیدونم ولی این نمره مدرسمه نمیتونم از دستش بدم
تهیونگ : خب راستش منم همینطور
ا/ت : خب..حالا چکار کنیم
تهیونگ : نمیتونی بیای خونم یه روز بمون بعد از اونجا میریم کمپانی اونجا تمرین میکنیم.
ا/ت : م..من
تهیونگ : پس با کسی دیگم اره معلومه تو
ا/ت : باشه خب باید لباس مناسب بیارم میرم سمت خونه لباس میارم میام به دایانا هم میگم اون زیادی ارمی نیست یعنی برا اینجور چیزا اهمیت نمیده
تهیونگ : باشه
خب این هم از این پارت 😁
خوشتون اومد لایک و کامنت بدید😁
فالو کنین تا فالو بشید😁
۷۰.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.