تابستون گرم ما
#تابستون_گرم_ما
#1
#دازای
سنسه:((اینم آخرین درس امروز و البته آخرین روزه امسال برای اومدن ب دبیرستان خدانگهداااار😂🤝
بعد از رفتنه معلم کیف همه ب بالا پرتاب شد و فریاد خوشحالی میزدند....
یکی روی میز میکوبید یکی اهنگمیخوند یکی میرقصید....
چویا داد زد:((بچه هاااا نظرتون چیه بعد الان بریم کارائوکه و یکم نوشیدنی بخوریم حال امشبمونو داد بزنیم؟؟
همگی با فریادشون جواب مثبت رو دادند...
خندیدم و رو ب چویا گفتم:((برای ما ک دبیرستانی ایم هنوز زوده ها ک بخایم مست شیم😂
چویا گفت:((ی امشبو ی حااال جدا😃
همگی از ندرسه بیرون رفتیم و ب سمت کارائوکه حرکت کردیم.....
بچه ها همه یا نوبتی میخوندن یا میرقصیدن
چویا با چندتا از دخترا داشت نوشیدنی میزد و حال میکرد....
یهو پاشد و کنار من نشست...
اومدم چیزی بگم ک دست منو گرفت کشید تو اتاقای اجاره ای طولانی مدت و لخت کرد خودشو....
لابد فکر کرده منم یکی از اون دخترا هم😂
پس اگر خودش اینجوری میخاد....
پ چاره ای ندارم....
😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈
ادامه دارد......
#1
#دازای
سنسه:((اینم آخرین درس امروز و البته آخرین روزه امسال برای اومدن ب دبیرستان خدانگهداااار😂🤝
بعد از رفتنه معلم کیف همه ب بالا پرتاب شد و فریاد خوشحالی میزدند....
یکی روی میز میکوبید یکی اهنگمیخوند یکی میرقصید....
چویا داد زد:((بچه هاااا نظرتون چیه بعد الان بریم کارائوکه و یکم نوشیدنی بخوریم حال امشبمونو داد بزنیم؟؟
همگی با فریادشون جواب مثبت رو دادند...
خندیدم و رو ب چویا گفتم:((برای ما ک دبیرستانی ایم هنوز زوده ها ک بخایم مست شیم😂
چویا گفت:((ی امشبو ی حااال جدا😃
همگی از ندرسه بیرون رفتیم و ب سمت کارائوکه حرکت کردیم.....
بچه ها همه یا نوبتی میخوندن یا میرقصیدن
چویا با چندتا از دخترا داشت نوشیدنی میزد و حال میکرد....
یهو پاشد و کنار من نشست...
اومدم چیزی بگم ک دست منو گرفت کشید تو اتاقای اجاره ای طولانی مدت و لخت کرد خودشو....
لابد فکر کرده منم یکی از اون دخترا هم😂
پس اگر خودش اینجوری میخاد....
پ چاره ای ندارم....
😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈
ادامه دارد......
۹۸۶
۱۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.