دخترک از میان جمعیتی که شاهد اجرای مراسم تعزیه بودند رد م
دخترک از میان جمعیتی که شاهد اجرای مراسم تعزیه بودند رد میشود درحاليكه عروسک و قمقه اش را محکم زیر بغلم گرفته است.
آن طرفتر شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین (ع) می چرخد ونعره می زند كه قطره اي آب به تو و يارانت نخواهد رسيد ،
چشمش به دخترک می افتد
او با قدم های کوچکش از پله های تعزیه بالا می رود. از مقابل شمر میگذرد. مقابل امام حسین(ع) می ايستد.
قمقمه اش را مقابل او می گیرد و ميگويد بيا آب بخور!!
شمشیر از دست شمر می افتد... و رجز خوانی اش قطع میشود.
دخترک میگوید: " بخور،برای تو آوردم" و بر میگردد.
دخترك روبروی شمر (که حالا دیگر بر زمین زانو زده) می ایستد.
چشمان دخترک پر از قطرات اشک شده و می لرزد. توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض می گوید :
" بابا ، دیگه دوستت ندارم."
صدای هق هق مردم فضا را پر می کند.
آن طرفتر شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین (ع) می چرخد ونعره می زند كه قطره اي آب به تو و يارانت نخواهد رسيد ،
چشمش به دخترک می افتد
او با قدم های کوچکش از پله های تعزیه بالا می رود. از مقابل شمر میگذرد. مقابل امام حسین(ع) می ايستد.
قمقمه اش را مقابل او می گیرد و ميگويد بيا آب بخور!!
شمشیر از دست شمر می افتد... و رجز خوانی اش قطع میشود.
دخترک میگوید: " بخور،برای تو آوردم" و بر میگردد.
دخترك روبروی شمر (که حالا دیگر بر زمین زانو زده) می ایستد.
چشمان دخترک پر از قطرات اشک شده و می لرزد. توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض می گوید :
" بابا ، دیگه دوستت ندارم."
صدای هق هق مردم فضا را پر می کند.
۱.۷k
۲۱ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.