ℂ𝔸𝔽𝔽𝔼𝔼𖦹ꨄ︎ 𝚙𝙰𝚁𝚃①①

خالت یهو از پشته ایلیا میاد
خالت=ای من قربونه اون حرف زدنات وره بانوی خودم
خالت محکم بغلت مکنه
خالت جوون بود 30 سالش بود
تو بچه بودی خیلی حرف میزدی برای همین خالت بهت میگفت وِرِه بانو😐😂
محکم خلت و بغل میکنی
ا/ت=خالهههه😭😭😭
خاله=ای قربونه دختره نازم...چقدر بزرگ شده تپله خاله😂🥺
ا/ت=مرسی😂
خالت یه لبخند به نامجون میزنه
خالت=این اقای خوشتیپ و معرفی نمیکنی؟😁
ا/ت=آها😂
به کره ای حرف میزنین
ا/ت=نامی...خالمه
نامی=hi...😁
خالت=hey boy😂what's your name?
نامی=um...namjoon😁
خالت=نامجون...خوب دلت و برده ها...خوشکله😂
ا/ت=خالهههه😂بقیه کجان؟
خالت=همه تو باغ منتظرتن...منو ایلیا اومیدم😂
باغتون یه استخر داشت و ویلا و یه آلاچیق با زمین که همه چی توش کاشته بودین
و از بچگی همیشه دوره همیه خانوادگیتون اونجا بوده
خیلی ذوق زده بودی
از الان بگم
تو خانواده شما با اینکه ایران بود
ولی مشروب میخوردن ولی کم ولی پولدار بودینو تقریبا همتون بچه کراش😂
خوستین سوره ماشین بشین که شوهر خالت و دیدی
شوهر خالت رفیق شفیقه بچگیات بود
خیلی از دیدنش خوشحال بودی
با نامجونم سلام کرد و نشستین
وسطه راه نامجون کره ای باهات حرف زد
نامی=چقد خانواده باحالی دارین😂
ا/ت=یاااا مرسی😂
میرسین دمه باغتون
خالت=نمیدونی چقد لِما منتظرته
نای به کره ای=نامی کیه ا/ت؟
ا/ت=سگه اون یکی خالم...یه شیتزو کوچولو😂