مردم اینجا چقدر مهربانند ;
مردم اینجا چقدر مهربانند ;
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند, دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری
و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند
و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند
و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند .
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ،
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .
روزگار جالبیست،
مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید!
( زنده یاد حسین پناهی)
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند, دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری
و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند
و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند
و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند .
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ،
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .
روزگار جالبیست،
مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید!
( زنده یاد حسین پناهی)
۴۹۶
۲۴ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.