حق انتخواب 30

ت:🤫 صدا میاد...
رفتی دم در
یه دختر دیدی.
جینا :سلام!
ت:سلام! بفرمایین
جینا :با آقای کیم کار داشتم
ت:بفرمایین
جینا:من دوست دختر آقای کیم بودم.
میش بیاین بیرون از ساختمون؟
یه کاری مربوط به آقای کیم باهاتون دارم
ت:آم..... ن...... باش
رفتی سوار آسانسور شدی.
وقتی رسیدی پایین جلوی دهنت با یه چیزی پوشیده شد.
وقتی بهوش اومدی دیدی همون دختر به ظاهرمظلوم جلوت نشسته.
ت:آهای!!!! برا چی منو آوردی اینجا؟؟؟
جینا :سلام مامان خانم
خب ببین
من عاشق تهیونگ بودم
اون باید با من ازدواج کنه وگرنه هم تورو هم اون تولتو ک توی شکمته میکشم.
ت:تو از کجا...
جینا:🤫🤫
چان! گوشیمو بیار.
میخوام به ته ته عشقم زنگ بزنم!
ت:😒

تهیونگ:الو؟
جینا:سلام عشقم!
تهیونگ:سلام شما؟
جینا:نشناختی 3 سال پیش.... هتل***** یادت اومد؟
تهیونگ:کارتو بگو!
جینا :ا.ت پیش منه! نباید در حقم ظلم میکردی.
خب.
بگذریم.
بامن باید ازدواج کنی وگرنه ا. ت با اون توله تو شکمش میکشم!
تهیونگ:کی اینارو بت گفته؟
جینا:منو دست کم نگیر😏
تهیونگ :ببین جینا. منطقی باش. منو تو به درد هم نمیخوردیم و نمیخوریم. پی ا. ت رو ول کن بسه دیگ.
من بابا شدم میفهمی ینی دیگ تموم شد....
جینا:باش پس ن دیگ ا. ت رو میبینی ن اون توله ی توی شکمشو