یهوقتاییهمهست؛کهدلم میخوادهمهچیزروفراموشکنم
انگار
هیچینبودهونیستآزادورهابی هیچچیزیتکوتنهاتویهجنگل،یهغار،یهجایِدوردورازهمهی
تعاملاتورنجهاوخوبیوبدیهایانسانی
دوراز
همهیخاطراتوتعلقاتماماراستشمنخودم
خوبمیدونمکههیچوقتاینکارونمیکنمکه
هیچوقت
نمیرممیدونمکهمنادمشنیستموهمیشههمونیم
کهیهجاوایمیستهومیمونهوهمهچیزروبهجون
میخرهمناینارومیدونمواین،
همهچیزروبدتر
میکنهوزخممروعمیقتر.🤍🌵