پارت ۳۰(😐🙄🔪)

پارت ۳۰(😐🙄🔪)
هیونا:
انقد عصبانی بودم ک دوس داشتم دختره رو خفه کنم
=باشه بابا پس خدت خاستی بزار ی بلایی سر این دختره بیارم ک بشینین پای قبرش
از عصبانیت بدون هیچ حرفی از اون خونه خارج شدم
ا/ت:
هیونا اومد بیرون از اتاق و رفت بعدم باباش از ما عذرخواهی کرد و رفت
+واا جیهوپ چشون شده؟
-احتمالن هیونا حرفی ب عمو زده...خب بیخیال برو امشب بخواب چون فردا باید بریم شرکت
+فردا!؟فردا ک تعطیله
-میدونم اما پنج شب دیگه ی مهمونی داریم ک همه شرکت های مدلینگ اونجا هستن و توعم باید ب عنوان دوس دخترم اونجا باشی..توی اوم مهمونی قراره مشخص بشه ک کدوم شرکت میتونه شعبه جدیدی در امریکا بزنه
+اووو پس خیلی مهمه😄
-اره همین طوره😁👍
میخواستم برم تو اتاقم ک جیهوپ گف
-عااا کجا میری؟
+مخام برم بخابم
-اما اتاق ک از این وره
+خب اون ک اتاق توعه
تک خنده از کرد و دستمو کشید تو اتاقش
-خیلی شیطونی نکن بیبی!😆
+اخه لباسام
-همینجا بشین
جیهوپ رفت و بعد با ی لباس راحتی ست اومد
-بفرما😃
+میسیی😁
-کیوت🥺
+😆😂


لایک کنین دوستانم😂💔