من : ولی بخدا من نمبخواستم 🥲
من : ولی بخدا من نمبخواستم 🥲
( سرپا بودیم و اومد نشست رو مبل منم سرم رو گذاشتم رو پاش و شروع کرد موهامو ناز کردن )
من : ته یه چی بگم دعوام نمیکنی ؟🙂
تهیونگ : دعوات نمیکنم 🙃
من : یه نفر هس که هر روز صبح و شب پیام میده و عکسای +۱۸ میفرسته برام 🥲 بلاکش میکنم هم با یه خط دیگه مزاحم میشه 🥲 این مرد همونه که امروز بهم دست درازی کرد 🥲
تهیونگ : گوشیتو بده 🙃
من : میخوای چیکار ؟
تهیونگ : این گوشی تا یه هفته دست من میمونه 🙃
من : نه تهیونگ 🙂💔 نمیتونم بدم 🙂💔
تهیونگ : نمیخوام دست روت بلند کنم رد کن بیاد گوشیو 😐💔
من : تهیونگ اصرار نکن🙂
تهیونگ : باش برگشتیم سئول خطت رو عوض میکنیا 😐
( من رو پاش خوابم برد خیلی ترسیده بودم . از تهیونگ هم میترسیدم اما چاره ای نداشتم چون مطمئن بودم بهم آسیب نمیزنه ولی هنو کامل درمون نشده بود )
( سرپا بودیم و اومد نشست رو مبل منم سرم رو گذاشتم رو پاش و شروع کرد موهامو ناز کردن )
من : ته یه چی بگم دعوام نمیکنی ؟🙂
تهیونگ : دعوات نمیکنم 🙃
من : یه نفر هس که هر روز صبح و شب پیام میده و عکسای +۱۸ میفرسته برام 🥲 بلاکش میکنم هم با یه خط دیگه مزاحم میشه 🥲 این مرد همونه که امروز بهم دست درازی کرد 🥲
تهیونگ : گوشیتو بده 🙃
من : میخوای چیکار ؟
تهیونگ : این گوشی تا یه هفته دست من میمونه 🙃
من : نه تهیونگ 🙂💔 نمیتونم بدم 🙂💔
تهیونگ : نمیخوام دست روت بلند کنم رد کن بیاد گوشیو 😐💔
من : تهیونگ اصرار نکن🙂
تهیونگ : باش برگشتیم سئول خطت رو عوض میکنیا 😐
( من رو پاش خوابم برد خیلی ترسیده بودم . از تهیونگ هم میترسیدم اما چاره ای نداشتم چون مطمئن بودم بهم آسیب نمیزنه ولی هنو کامل درمون نشده بود )
۵.۱k
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.