شانس یا انتخاب یا تقدیر و قسمت یا تلاش و سخت کوشی داستان حکیم سهروردی و شانس و اقبال
داستان حکیم سهروردی و شانس و اقبال
حکیم سهروردی معتقد بود تمام دستاوردهای هر انسان محصول نوع نگرش، منش و کنش اوست و به شانس و اقبال، پیشانی بلند و بخت بد و خوب ربطی ندارد.
این گفته همواره به صورت نهان و آشکار توسط دیگران به خصوص اطرافیان حکیم رد و بدل می شد. چرا که آنها معتقد بودند قسمت، شانس و اقبال در زندگی انسان اثرات سرنوشت سازی دارد.
و به اصطلاح:
بخت دولت به کاردانی نیست
جز به تایید آسمانی نیست
سهروردی خواست به آنان ثابت کند که این باوری است نادرست و انسان را از تلاش و کوشش و بازنگری در خود و اصلاح خویشتن باز می دارد. یک روز آزمایشی انجام داد. از پیروانش خواست تا یک مرد بیچاره کم اقبال و بدشانس را که می شناسند برای امتحان حاضر کنند. آنگاه پل کوچکی را که بر روی رودخانه زده شده بود و معمولا مردم با اسب و یا چهارپا از روی ان می گذشتند برای امتحان انتخاب کرد. در وسط پل یک بسته پر از اشرفی و طلا رها کرده و انگاه از مرد خواسته شد از این طرف پل به ان طرف برود.
سهروردی و دیگران در آن طرف پل شاهد ماجرا بودند. مرد به انتهای پل که رسید حاضرین را دید و به نزد آنها رفت.
– سهروردی پرسید: در وسط پل چه چیزی دیدی؟
– مرد گفت: هیچ چیز.
– سهروردی جواب داد: واقعا هیچ چیز عجیبی توجهت را جلب نکرد؟
– مرد جواب داد: نه برای اینکه به محض پا گذاشتن به پل حدس زدم حتما می خواهید مرا امتحان کنید. لذا با خودم گفتم من آن قدر روی پل راه رفته ام که مثل کف دستم نقطه به نقطه آن را می شناسم. بهتر است چشم بسته از روی پل عبور کنم برای همین در تمام طول مسیر چشمهایم را بسته بودم و چیزی ندیدم.
سهروردی رو به حاضرین کرد و گفت: حال دیدید که این شانس و اقبال نیست که فرصتها را از ما می گیرد، بلکه خود ما و نحوه تفکر ما فرصتها را از ما دریغ می کند.
منبع:پرشین وی
منبع:ایران سامانه
منبع:گیسوم
منبع:ویرگول
منبع؛ایکس شبهه
منبع:
حکیم سهروردی معتقد بود تمام دستاوردهای هر انسان محصول نوع نگرش، منش و کنش اوست و به شانس و اقبال، پیشانی بلند و بخت بد و خوب ربطی ندارد.
این گفته همواره به صورت نهان و آشکار توسط دیگران به خصوص اطرافیان حکیم رد و بدل می شد. چرا که آنها معتقد بودند قسمت، شانس و اقبال در زندگی انسان اثرات سرنوشت سازی دارد.
و به اصطلاح:
بخت دولت به کاردانی نیست
جز به تایید آسمانی نیست
سهروردی خواست به آنان ثابت کند که این باوری است نادرست و انسان را از تلاش و کوشش و بازنگری در خود و اصلاح خویشتن باز می دارد. یک روز آزمایشی انجام داد. از پیروانش خواست تا یک مرد بیچاره کم اقبال و بدشانس را که می شناسند برای امتحان حاضر کنند. آنگاه پل کوچکی را که بر روی رودخانه زده شده بود و معمولا مردم با اسب و یا چهارپا از روی ان می گذشتند برای امتحان انتخاب کرد. در وسط پل یک بسته پر از اشرفی و طلا رها کرده و انگاه از مرد خواسته شد از این طرف پل به ان طرف برود.
سهروردی و دیگران در آن طرف پل شاهد ماجرا بودند. مرد به انتهای پل که رسید حاضرین را دید و به نزد آنها رفت.
– سهروردی پرسید: در وسط پل چه چیزی دیدی؟
– مرد گفت: هیچ چیز.
– سهروردی جواب داد: واقعا هیچ چیز عجیبی توجهت را جلب نکرد؟
– مرد جواب داد: نه برای اینکه به محض پا گذاشتن به پل حدس زدم حتما می خواهید مرا امتحان کنید. لذا با خودم گفتم من آن قدر روی پل راه رفته ام که مثل کف دستم نقطه به نقطه آن را می شناسم. بهتر است چشم بسته از روی پل عبور کنم برای همین در تمام طول مسیر چشمهایم را بسته بودم و چیزی ندیدم.
سهروردی رو به حاضرین کرد و گفت: حال دیدید که این شانس و اقبال نیست که فرصتها را از ما می گیرد، بلکه خود ما و نحوه تفکر ما فرصتها را از ما دریغ می کند.
منبع:پرشین وی
منبع:ایران سامانه
منبع:گیسوم
منبع:ویرگول
منبع؛ایکس شبهه
منبع:
۱۴.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.