کپشن رو بخونید
حتما جمله معروف از شهید آقاحمید باکری رو شنیدید که قبل عملیات والفجر خطاب به همرزماش میگه: برید دعا کنید شهید بشوید ... وگرنه بعد جنگ سه دسته خواهید شد، دسته اول از گذشته خودشون پشیمون میشن دسته دوم گذشته شون رو فراموش می کنند و غرق دنیا شون خواهند شد، و دسته سوم تو حال دل خودشون می مونند و مسئولانه ادامه میدن تا ...؛
بعد خود شهید باکری میگه: از این سه دسته، فقط دسته سوم عاقبت بخیر می شوند اما جزء دسته سوم ماندن خیلی سخته...
افتخار میکنم که نوجوونیم رو در جوار شهدای زنده ای گذروندم که زیبا تر از بوم هزار رنگ دلفریبِ دنیا هستند، انسان های از جنس سید علی مومن که خالق رنگ های هستند از جنس اشک و عشق؛ اما هنوز وقتی پای خاطره بازی های این نسل خاص می نشینم حس میکنم چقدر با درد های این نسل فاصله دارم... هنوز نمی توانم جنس عشق سید علی را درک کنم... و این جا ماندگی برای من شکنجه است... گاهی شنیدن ها و درک نکردن هایم را با جمله «عشق یعنی سوختن و تو در آن اتش نسوخته ی تا بفهمی»، توجیح میکنم اما اگر جهاد را یک خط ممتد بدانیم تا ظهور، این حرف ها صرفا دل خوش کردن است برای پوشاندن کم کاری هایمان...
هروقت از ما می پرسیدند شما چه کسانی هستید بیدرنگ خود را «بچه های گلزار» معرفی می کردیم. بچه های گلزار شده بود شناسنامه و هویت ما که فرقی نمی کرد با چه تیپ و چه فکری آمده ی گلزار شهدا، تو یک رزمنده ای بودی که قرار بود به بانوی با عظمت کربلا اقتدا کنی...
و تو هم باید دعا می کردی شهید شوی وگرنه سه دسته می شوی ... و چه سخت است حفظ هویتت ... و چه سخت است تنیدن در غار دلت و دق کردن از این که شهید نبودی تا شهید شوی ...
کاش سید علی با قلمش، قلبم را بی رنگ می کرد تا من هم اهل درد باشم ...
پ.ن۱ : انتخاب از بین کار های استاد سید علی مومن واقعا کار سختیه اما این اثر زیبا برای من یک روضه ی خاص بود... آمیخته ی از صلابت علی و نور زهرای...
پ.ن۲: این عکس رو صرفا یادگاری برای خودم می خواستم ولی چون خود استاد گفتن بزار تو پیجت و مثل همیشه لطف داشتن، میزارم تا هم یکم پز بدم 😁 هم صمیمانه ازش تشکر کنم ❤️🌷
بعد خود شهید باکری میگه: از این سه دسته، فقط دسته سوم عاقبت بخیر می شوند اما جزء دسته سوم ماندن خیلی سخته...
افتخار میکنم که نوجوونیم رو در جوار شهدای زنده ای گذروندم که زیبا تر از بوم هزار رنگ دلفریبِ دنیا هستند، انسان های از جنس سید علی مومن که خالق رنگ های هستند از جنس اشک و عشق؛ اما هنوز وقتی پای خاطره بازی های این نسل خاص می نشینم حس میکنم چقدر با درد های این نسل فاصله دارم... هنوز نمی توانم جنس عشق سید علی را درک کنم... و این جا ماندگی برای من شکنجه است... گاهی شنیدن ها و درک نکردن هایم را با جمله «عشق یعنی سوختن و تو در آن اتش نسوخته ی تا بفهمی»، توجیح میکنم اما اگر جهاد را یک خط ممتد بدانیم تا ظهور، این حرف ها صرفا دل خوش کردن است برای پوشاندن کم کاری هایمان...
هروقت از ما می پرسیدند شما چه کسانی هستید بیدرنگ خود را «بچه های گلزار» معرفی می کردیم. بچه های گلزار شده بود شناسنامه و هویت ما که فرقی نمی کرد با چه تیپ و چه فکری آمده ی گلزار شهدا، تو یک رزمنده ای بودی که قرار بود به بانوی با عظمت کربلا اقتدا کنی...
و تو هم باید دعا می کردی شهید شوی وگرنه سه دسته می شوی ... و چه سخت است حفظ هویتت ... و چه سخت است تنیدن در غار دلت و دق کردن از این که شهید نبودی تا شهید شوی ...
کاش سید علی با قلمش، قلبم را بی رنگ می کرد تا من هم اهل درد باشم ...
پ.ن۱ : انتخاب از بین کار های استاد سید علی مومن واقعا کار سختیه اما این اثر زیبا برای من یک روضه ی خاص بود... آمیخته ی از صلابت علی و نور زهرای...
پ.ن۲: این عکس رو صرفا یادگاری برای خودم می خواستم ولی چون خود استاد گفتن بزار تو پیجت و مثل همیشه لطف داشتن، میزارم تا هم یکم پز بدم 😁 هم صمیمانه ازش تشکر کنم ❤️🌷
۴۸.۴k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.