از دیوانه ای پرسیدند:پدر و مادرت را بیشتر دوست داری یا خد
از دیوانه ای پرسیدند:پدر و مادرت را بیشتر دوست داری یا خدا را؟
دیوانه گفت:عشقم را.گفتند:عشقت کیست؟
گفت:عشقی ندارم.خندیدند و گفتند:برای عشقت حاضری چه کنی؟
گفت:مانند عاقلان و سالمان نمی شوم.نامردی نمی کنم.
دوستش خواهم داشت.تنهایش نمی گذارم.می پرستمش.
بی وفایی نمی کنم.با او مهربان خواهم بود.
گفتند:اگر تنهایت گذاشت،اگر دوستت نداشت،اگر نامردی کرد،اگر بی وفا بود چه؟
گفت:اگر اینگونه نبود که من دیوانه نمی شدم...
دیوانه گفت:عشقم را.گفتند:عشقت کیست؟
گفت:عشقی ندارم.خندیدند و گفتند:برای عشقت حاضری چه کنی؟
گفت:مانند عاقلان و سالمان نمی شوم.نامردی نمی کنم.
دوستش خواهم داشت.تنهایش نمی گذارم.می پرستمش.
بی وفایی نمی کنم.با او مهربان خواهم بود.
گفتند:اگر تنهایت گذاشت،اگر دوستت نداشت،اگر نامردی کرد،اگر بی وفا بود چه؟
گفت:اگر اینگونه نبود که من دیوانه نمی شدم...
۱۵۴
۱۹ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.