های لیدیز چطورین؟ دارم به این فک میکنم که چیو باید چجوری
های لیدیز چطورین؟ دارم به این فک میکنم که چیو باید چجوری توضیح بدم. دلیل برگشتنم... خب حقیقتا... توضیح دادن یه چیزایی به چند نفر و ویکتور بود
ویکتور نیست، احتمالا میدونین تا الان! طبق معمول گوشیشو نابود کرده
درباره ی این پست نمیدونم باید چی بگم دقیقا، هنوز گیجم..!
میخوام حرف بزنم، عیب که نداره؟
خوب میدونم..، اینکه چجوری میگذرم و چجوری میشکونم. خوب میدونم کیا شکستن و خوب میدونم نمیبخشین
با اینکه خیلی باهم نبودیم و خیلی حرف نزدیم ولی جوری تو قلبم نشستین که نمیتونستم عذاب وجدانم رو فراموش کنم. رو دلم موند... آره بازم خیلی چیزا رو دلم موند ولی اینبار این خودم بودم که مقصر این قضیه بودم
میدونین لیدیز..؛ به شدت خسته ام از خودم و فکرایی که تو سرم میپیچه
ویکتور قبل از اینکه گوشیش رو به فنا بده بهم گفت برگرد.، گوش ندادم چون نمیتونستم با خیلی هاتون رو به رو بشم
الان لابد دارین میگین عجب آدمیه. راحت میذاره میره بعدم اینجوری میاد. میدونم که فک میکنین دارم بچه بازی در میارم و مث سنم رفتار نمیکنم
ولی اینم میدونم که درک دارین و میتونین خودتون رو جای من بذارین
از دست خودم خیلی عصبیم
خیلی.
دلم میخواد سر بذارم بمیرم، فشار همه چی جمع شده تو گلوم و واقعا داره دیوونم میکنه)
نونا.، نیستی! دیدم. چک کردم چون برام مهم بود... اون روز به خاطر تو نبود که رفتم یادمه آخرین بار گفتی عذاب وجدان داری؛ امیدوارم همون روز از بین رفته باشه
نخواستم به حرفات گوش کنم و متاسفم.، حالم بد شد؛ واقعا متاسفم
دوست دارم حتی بیشتر از چیزی که دوسم داشتی..♡
ماه کوچولو.، ناراحتی ازم مگه نه؟ نباش... میدونم واسه چی باهام قهر کردی و آشتی نکردی
ولی هیچ میدونی وقتی تو اون چتارو میخوندی، اونا از پیامام با تو باهام حرف میزدن و همون حسو داشتن؟! میدونی که تقصیر ندارم، مگه نه؟ توقع نداشتی که با همه بد رفتار کنم.، هوم؟
هی بیبی گرل.، نتونستم بغلت کنم درسته؟ احتمال میدم دیگه نخوایش ولی بازم مال تو :)
اسمای بقیه تون داره تو سرم میچرخه ولی حرفام نمیاد.، کلمه هام گم شدن واستون و خب... اینم عذاب آوره
میتونین تنفرتون رو نسبت بهم از دست بدین؟ اینطور فک نمیکنم...😄
ولی هنوزم دوستون دارم.
ساری بابت اتفاقایی که نباید میوفتاد حتی اومدن همین الانم
ویکتور نیست، احتمالا میدونین تا الان! طبق معمول گوشیشو نابود کرده
درباره ی این پست نمیدونم باید چی بگم دقیقا، هنوز گیجم..!
میخوام حرف بزنم، عیب که نداره؟
خوب میدونم..، اینکه چجوری میگذرم و چجوری میشکونم. خوب میدونم کیا شکستن و خوب میدونم نمیبخشین
با اینکه خیلی باهم نبودیم و خیلی حرف نزدیم ولی جوری تو قلبم نشستین که نمیتونستم عذاب وجدانم رو فراموش کنم. رو دلم موند... آره بازم خیلی چیزا رو دلم موند ولی اینبار این خودم بودم که مقصر این قضیه بودم
میدونین لیدیز..؛ به شدت خسته ام از خودم و فکرایی که تو سرم میپیچه
ویکتور قبل از اینکه گوشیش رو به فنا بده بهم گفت برگرد.، گوش ندادم چون نمیتونستم با خیلی هاتون رو به رو بشم
الان لابد دارین میگین عجب آدمیه. راحت میذاره میره بعدم اینجوری میاد. میدونم که فک میکنین دارم بچه بازی در میارم و مث سنم رفتار نمیکنم
ولی اینم میدونم که درک دارین و میتونین خودتون رو جای من بذارین
از دست خودم خیلی عصبیم
خیلی.
دلم میخواد سر بذارم بمیرم، فشار همه چی جمع شده تو گلوم و واقعا داره دیوونم میکنه)
نونا.، نیستی! دیدم. چک کردم چون برام مهم بود... اون روز به خاطر تو نبود که رفتم یادمه آخرین بار گفتی عذاب وجدان داری؛ امیدوارم همون روز از بین رفته باشه
نخواستم به حرفات گوش کنم و متاسفم.، حالم بد شد؛ واقعا متاسفم
دوست دارم حتی بیشتر از چیزی که دوسم داشتی..♡
ماه کوچولو.، ناراحتی ازم مگه نه؟ نباش... میدونم واسه چی باهام قهر کردی و آشتی نکردی
ولی هیچ میدونی وقتی تو اون چتارو میخوندی، اونا از پیامام با تو باهام حرف میزدن و همون حسو داشتن؟! میدونی که تقصیر ندارم، مگه نه؟ توقع نداشتی که با همه بد رفتار کنم.، هوم؟
هی بیبی گرل.، نتونستم بغلت کنم درسته؟ احتمال میدم دیگه نخوایش ولی بازم مال تو :)
اسمای بقیه تون داره تو سرم میچرخه ولی حرفام نمیاد.، کلمه هام گم شدن واستون و خب... اینم عذاب آوره
میتونین تنفرتون رو نسبت بهم از دست بدین؟ اینطور فک نمیکنم...😄
ولی هنوزم دوستون دارم.
ساری بابت اتفاقایی که نباید میوفتاد حتی اومدن همین الانم
۵۸.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۱