هم خونه ای (پارت۱۲)
هم خونه ای (پارت۱۲)
رفتیم خونمون یونگی رفت توی اتاقش منم رفتم توی اتاقم در حال انتخاب لباس برای فرداشب بودم که یونگی در زد
* بیا تو
& داری چیکار میکنی
* واسه فرداشب دنبال لباس میگردم
& اوممممم پس بهتره لباس تنگ و زیاد باز نپوشی میدونی که اونجا بار هست به هرحال
* اوهوم اره کاری داشتی ؟
& چیزه ..... میخواستم ببینم خوابیدی یا نه شب بخیر
* شب بخیر
یونگی از اتاقم رفت بیرون شرط میبستم که اگه لباس باز بپوشم غیرتی میشه واسه فردا شب یه لباس خوب انتخاب کردم و خوابیدم
صبح
بیدار شدم و کارامو انجام دادم صبحانه خوردم بعدش رفتم بیرون و واسه تیپ امشبم یه سری کفش و اینجور چیزا خریدم ولی زیاد خرید نکردم شاید وضعیت مالی خانوادم خوب باشه اما دیگه اونقدر خوب نیست که بخوام ده بیست تا مدل از یه چیزی رو بخرم برگشتم خونه ساعت ۴ بود هوس کیمچی کردم و دوباره رفتم بیرون و از سوپری که اون دفعه رفته بودم یه کیمچی گرفتم و نشستم بیرون ومیخوردم و با غذام بازی میکردم تا اینکه چشمم به ساعت افتاد ساعت ۶ بود و ساعت ۸ قرار بود بریم بدو بدو خودمو به دانشگاه رسوندم و رفتم توی خونه یه دوش نیم ساعتی گرفتم امدم بیرون موهامو خشک کردم لباسامو پوشیدم(پست میشه) یه آرایش لایت کردم یه ادکلن با بوی گل رز زدم و موهامو از پشت گوجه ای کردم دیگه اماده بودم کفشامو دستم گرفتم و رفتم دم در اونجا کفشامو پوشیدم و دیگه کاملا آماده بودم که یونگی هم از اتاقش امد بیرون یه کت مشکی پوشیده بود و جذاب تر شده بود نگاه عصبی به من کرد و از کنارم رد شد و رفت بیرون منم رفتم بیرون که با پسرا مواجه شدم حسابی تیپ زده بودن (اون تیپشون توی کاخ سفید رو فرض کنید )
نامجون . به به پرنسس اینجا هفتا پادشاه هستن البته پادشاه سوار بر اسب سفید نه پادشاه سوار بر ماشین های مشکی با مدل های متفاوت و خفن به کدوم پادشاه افتخار میدین که شما رو تا اونجا همراهی کند
* نمیدونم
& ا.ت بامن میاد
جین . نمیشه باید خودش انتخاب کنه
* من ...... با ...... جیمین میام
جونگ کوک . ای آدم فروش
رفتیم و به سمت بار راه افتادیم
یونگی ویواز دست ا.ت عصبی شدم چون لباسش باز بود بیرون رفتیم و قرار شد یکی از ما هفتارو انتخاب کنه تا باهامون بیاد بار منتظر بودم منو انتخاب کنه ولی جیمین رو انتخاب کرد عصبانیتم بیشتر شد توی ماشینم نشستم و همش به این فکر میکردم که اون الان با اون لباس کنار جیمین نشسته و شدت عصبانیتم بیشتر میشد
رفتیم خونمون یونگی رفت توی اتاقش منم رفتم توی اتاقم در حال انتخاب لباس برای فرداشب بودم که یونگی در زد
* بیا تو
& داری چیکار میکنی
* واسه فرداشب دنبال لباس میگردم
& اوممممم پس بهتره لباس تنگ و زیاد باز نپوشی میدونی که اونجا بار هست به هرحال
* اوهوم اره کاری داشتی ؟
& چیزه ..... میخواستم ببینم خوابیدی یا نه شب بخیر
* شب بخیر
یونگی از اتاقم رفت بیرون شرط میبستم که اگه لباس باز بپوشم غیرتی میشه واسه فردا شب یه لباس خوب انتخاب کردم و خوابیدم
صبح
بیدار شدم و کارامو انجام دادم صبحانه خوردم بعدش رفتم بیرون و واسه تیپ امشبم یه سری کفش و اینجور چیزا خریدم ولی زیاد خرید نکردم شاید وضعیت مالی خانوادم خوب باشه اما دیگه اونقدر خوب نیست که بخوام ده بیست تا مدل از یه چیزی رو بخرم برگشتم خونه ساعت ۴ بود هوس کیمچی کردم و دوباره رفتم بیرون و از سوپری که اون دفعه رفته بودم یه کیمچی گرفتم و نشستم بیرون ومیخوردم و با غذام بازی میکردم تا اینکه چشمم به ساعت افتاد ساعت ۶ بود و ساعت ۸ قرار بود بریم بدو بدو خودمو به دانشگاه رسوندم و رفتم توی خونه یه دوش نیم ساعتی گرفتم امدم بیرون موهامو خشک کردم لباسامو پوشیدم(پست میشه) یه آرایش لایت کردم یه ادکلن با بوی گل رز زدم و موهامو از پشت گوجه ای کردم دیگه اماده بودم کفشامو دستم گرفتم و رفتم دم در اونجا کفشامو پوشیدم و دیگه کاملا آماده بودم که یونگی هم از اتاقش امد بیرون یه کت مشکی پوشیده بود و جذاب تر شده بود نگاه عصبی به من کرد و از کنارم رد شد و رفت بیرون منم رفتم بیرون که با پسرا مواجه شدم حسابی تیپ زده بودن (اون تیپشون توی کاخ سفید رو فرض کنید )
نامجون . به به پرنسس اینجا هفتا پادشاه هستن البته پادشاه سوار بر اسب سفید نه پادشاه سوار بر ماشین های مشکی با مدل های متفاوت و خفن به کدوم پادشاه افتخار میدین که شما رو تا اونجا همراهی کند
* نمیدونم
& ا.ت بامن میاد
جین . نمیشه باید خودش انتخاب کنه
* من ...... با ...... جیمین میام
جونگ کوک . ای آدم فروش
رفتیم و به سمت بار راه افتادیم
یونگی ویواز دست ا.ت عصبی شدم چون لباسش باز بود بیرون رفتیم و قرار شد یکی از ما هفتارو انتخاب کنه تا باهامون بیاد بار منتظر بودم منو انتخاب کنه ولی جیمین رو انتخاب کرد عصبانیتم بیشتر شد توی ماشینم نشستم و همش به این فکر میکردم که اون الان با اون لباس کنار جیمین نشسته و شدت عصبانیتم بیشتر میشد
۶۶.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.