29 دی در تقویم ما به عنوان روز غزه نام گذاری شده است؛ روز
29 دی در تقویم ما به عنوان روز غزه نام گذاری شده است؛ روزی برای فراموش نشدن جنایتهای وحشیانه رژیم صهیونیستی بر باریکه غزه و مردم بیپناه آن.
شعر زیر هم در مورد غزه مظلوم سروده شده.به یاد کودکان بی گناه غزه
هر چند از کنایه و زخم زبان پر است
از بغضهای حادثه ای بی امان پر است
فصل سرایتی که به تکثیر میرسد
اینجا زمین از آبلهی آسمان پر است
اینجا سپیده را تنِ شب پاره میکند
های جهان سنگ و غم شده!
.هر چند از کنایه و زخم زبان پر است
از بغضهای حادثه ای بی امان پر است
فصل سرایتی که به تکثیر میرسد
اینجا زمین از آبلهی آسمان پر است
اینجا سپیده را تنِ شب پاره میکند
ظلمت جراحتی ست که در کهکشان پر است
آغوش شیشهها هوس کودکانهایست
در خواب سنگهای شبی ناگهان پر است
تو رفته ای و باز نمیگردی... آه... نه
هر بار چشمهای پدر بی گمان پر است
جز این نبوده فلسفهی تلخ بودنت
قلب تو و خشاب تفنگ زمان پر است
لالا بخواب، شرح بلند است خواب تو
بر لحظه های حادثه بند است خواب تو
سخت است فکر رفتنِ بی آمدن ولی...
بر شانه های سرد پدرها کفن! ولی...
این شال و جا نمازی و بغض عروسکت!
مِهری که مانده از طپش قلب کوچکت...
آرام باش و در بغل سنگها بخواب
از هر چه اشک وخون وتلاطم، رها بخواب
این سیل پا به پای خدا پیش میرود
پا در رکاب صاعقه تا پیش میرود
مردی از آن ورِ شب تقدیر میرسد
تا نذر کاسه های پر ازشیر میرسد
خواب تو لرزههای گسلهای ساعت است
شاید قرار نیست که تعبیر...میرسد
مضمون شعرهای جهان سنگ و غم شده!
یک روز، زورِ این همه تاثیر میرسد
از این کلاغ قصهی لا لاییات نترس
پایان قصه های به زنجیر میرسد
حال کویرِ تشنهی ما خوب میشود
زیتونِ فصل آتش و نخجیر میرسد
این رودها به راه کسی ختم میشوند
مردی از آن ور شب تقدیر میرسد
مردی که راه خانه ما را بلد شده ست
یک جمعه از میان همین کوچه رد شده ست
شعر از شبنم فرضی زاده
شعر زیر هم در مورد غزه مظلوم سروده شده.به یاد کودکان بی گناه غزه
هر چند از کنایه و زخم زبان پر است
از بغضهای حادثه ای بی امان پر است
فصل سرایتی که به تکثیر میرسد
اینجا زمین از آبلهی آسمان پر است
اینجا سپیده را تنِ شب پاره میکند
های جهان سنگ و غم شده!
.هر چند از کنایه و زخم زبان پر است
از بغضهای حادثه ای بی امان پر است
فصل سرایتی که به تکثیر میرسد
اینجا زمین از آبلهی آسمان پر است
اینجا سپیده را تنِ شب پاره میکند
ظلمت جراحتی ست که در کهکشان پر است
آغوش شیشهها هوس کودکانهایست
در خواب سنگهای شبی ناگهان پر است
تو رفته ای و باز نمیگردی... آه... نه
هر بار چشمهای پدر بی گمان پر است
جز این نبوده فلسفهی تلخ بودنت
قلب تو و خشاب تفنگ زمان پر است
لالا بخواب، شرح بلند است خواب تو
بر لحظه های حادثه بند است خواب تو
سخت است فکر رفتنِ بی آمدن ولی...
بر شانه های سرد پدرها کفن! ولی...
این شال و جا نمازی و بغض عروسکت!
مِهری که مانده از طپش قلب کوچکت...
آرام باش و در بغل سنگها بخواب
از هر چه اشک وخون وتلاطم، رها بخواب
این سیل پا به پای خدا پیش میرود
پا در رکاب صاعقه تا پیش میرود
مردی از آن ورِ شب تقدیر میرسد
تا نذر کاسه های پر ازشیر میرسد
خواب تو لرزههای گسلهای ساعت است
شاید قرار نیست که تعبیر...میرسد
مضمون شعرهای جهان سنگ و غم شده!
یک روز، زورِ این همه تاثیر میرسد
از این کلاغ قصهی لا لاییات نترس
پایان قصه های به زنجیر میرسد
حال کویرِ تشنهی ما خوب میشود
زیتونِ فصل آتش و نخجیر میرسد
این رودها به راه کسی ختم میشوند
مردی از آن ور شب تقدیر میرسد
مردی که راه خانه ما را بلد شده ست
یک جمعه از میان همین کوچه رد شده ست
شعر از شبنم فرضی زاده
۱.۶k
۲۸ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.