عشق طلسم شده
عشق طلسم شده
شروع کردم جیغ زدن تا یکی منو نجات بده
کیو مری:کمممک یکی نجاتم بدههه کمککک
ی دفعه در با تمام قدرت باز شد و پسره اومد
کیم سان سو:به به خانم خانما بیدار شدی بالاخره
کیو مری:ولم کن لطفا با من چیکار داری اصلا کی هستی هق هق
کیم سان سو:نه نه گریه نه خوشم نمیاد من کیم سان سو هستم پسر بزرگ ترین خلاف کار کره چیه ترسیدی😂نترس کاریت ندارم خانم کیو مری اها راستی خانوادت ب پول احتیاج دارن نه خب من میدم ولی در عوضش ترو ازشون میخرم
کیو مری:با حرفی ک زد خون بدنم خشک شد منو بخره ولی خانوادم نمیزارن مطمئنم هه تو چی فک کردی فک کردی خانوادم میزارن پسره عوضی
کیم سان سو: ی دفعه خنده ای ک لبم داشتم رف جاش عصبانیت اومد دوتا دستم رو گذاشتم رو دسته های صندلی و خم شدن روش با من بودی دختره هرزه زدم زیر گوشش جوری ک چهار ستون خونه هم حس میکنم با صداش تکون خورد
کیو مری: زد زیر گوشم اون الان چیکار کرد من پدر تاحالا روم دست بلند نکرد چه برسه ی پسره غریبه گذاشت از اتاق رفت بیرون از دهنم داش خون میومد ولی برام مهم نبود
الان میشه گف دو روزه گشنه تشنه اینجام فقط تنها خوبی ک داشت این بود ک اتاقه دست شویی داشت ولی چه فایده ترجیح میدادم نرم ولی چاره چی بود حتی خانوادم نگرانم نشدن حق با سان سو بود اونا حتی ب من فک نمیکنن
داشتم با خودم حرف میزدم ک در باز شد سان سو با ی برگه دستش اومد تو
سان سو: همون شب رفتم خونه کیو مری و از خانوادش اونو خریدم راستش خیلی راحت بهم دادنش و پول رو گرفتن و برگه ای ک بهشون دادمرو امضا کردن اصلا براشون هیچی مهم نبود کیو مری کلا ی چند دست لباس و وسیله داشت ک همه اونارو جمع کردن و دادن بهم شاید بخاطر این بهم دادنش چون گفتن دخترمون توی ی جای بزرگ زندگی میکنه هه نمیدونه هر شب باید جون بده اونم زیر شلاقتم ب بدن سفیدش
بعد اون شب رفتم و اتاق رو براش اماده کردم بعد دو روز رفتم توی اون اتاق دیدم روی زمین نشسته رفتم سمتش و برگه رو پرت کردم سمتش بگیر دیدی بهم دادنت حالا میخوای چیکار کنی
پارت چهارم🧛🏻♂🦇
شروع کردم جیغ زدن تا یکی منو نجات بده
کیو مری:کمممک یکی نجاتم بدههه کمککک
ی دفعه در با تمام قدرت باز شد و پسره اومد
کیم سان سو:به به خانم خانما بیدار شدی بالاخره
کیو مری:ولم کن لطفا با من چیکار داری اصلا کی هستی هق هق
کیم سان سو:نه نه گریه نه خوشم نمیاد من کیم سان سو هستم پسر بزرگ ترین خلاف کار کره چیه ترسیدی😂نترس کاریت ندارم خانم کیو مری اها راستی خانوادت ب پول احتیاج دارن نه خب من میدم ولی در عوضش ترو ازشون میخرم
کیو مری:با حرفی ک زد خون بدنم خشک شد منو بخره ولی خانوادم نمیزارن مطمئنم هه تو چی فک کردی فک کردی خانوادم میزارن پسره عوضی
کیم سان سو: ی دفعه خنده ای ک لبم داشتم رف جاش عصبانیت اومد دوتا دستم رو گذاشتم رو دسته های صندلی و خم شدن روش با من بودی دختره هرزه زدم زیر گوشش جوری ک چهار ستون خونه هم حس میکنم با صداش تکون خورد
کیو مری: زد زیر گوشم اون الان چیکار کرد من پدر تاحالا روم دست بلند نکرد چه برسه ی پسره غریبه گذاشت از اتاق رفت بیرون از دهنم داش خون میومد ولی برام مهم نبود
الان میشه گف دو روزه گشنه تشنه اینجام فقط تنها خوبی ک داشت این بود ک اتاقه دست شویی داشت ولی چه فایده ترجیح میدادم نرم ولی چاره چی بود حتی خانوادم نگرانم نشدن حق با سان سو بود اونا حتی ب من فک نمیکنن
داشتم با خودم حرف میزدم ک در باز شد سان سو با ی برگه دستش اومد تو
سان سو: همون شب رفتم خونه کیو مری و از خانوادش اونو خریدم راستش خیلی راحت بهم دادنش و پول رو گرفتن و برگه ای ک بهشون دادمرو امضا کردن اصلا براشون هیچی مهم نبود کیو مری کلا ی چند دست لباس و وسیله داشت ک همه اونارو جمع کردن و دادن بهم شاید بخاطر این بهم دادنش چون گفتن دخترمون توی ی جای بزرگ زندگی میکنه هه نمیدونه هر شب باید جون بده اونم زیر شلاقتم ب بدن سفیدش
بعد اون شب رفتم و اتاق رو براش اماده کردم بعد دو روز رفتم توی اون اتاق دیدم روی زمین نشسته رفتم سمتش و برگه رو پرت کردم سمتش بگیر دیدی بهم دادنت حالا میخوای چیکار کنی
پارت چهارم🧛🏻♂🦇
۳۶.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.